ما چه کردیم به خاک

ما چه کردیم به خاک


تو چه بد کردی به خاک


تو چه ظالم به خاک خیره شدی


دیده ای خاک بگرید؟


دیده ای خاک را بفروشند؟


من ندیدم که خاک


گندمش را بفروشد به کسی،


من ندیدم که جوی


آب را نبرد به انبار فقیر


رایگان می دهدخاک، نعمتش را به فقیر


به غنی.


جوی چه سخاوت دارد


آهای فقرا ،اغنیا


بردارید به تساوی


آب مال شما ،خاک مال شما


نگذارید بمیرد خاک تا جوی جاری است


وقتی یک سار از سر یک شاخه پرید


از سر آن درخت پیر ،وقتی یک سار رمید


یعنی یک سار نبود.


زندگی این نیست که یک سار پرید


زندگی یعنی هر لحظه یک سار جدید


آن کودک بازیگوش قدیم


که سنگی از روی زمین بر میداشت


می گذاشت در کپه تیرکمون


وزن بودن را احساس نکرد


حس زندگی را احساس نکرد.


او چه می دانست که :زندگی رسم خوشایندی است


او به جسم بی جان پرنده خیره بود.


دختر همسایه برایش فقط همسایه بود.


چه کسی او را هیچ صدا نزد


او به هیچکس نگفت کفشهایش کو


او کتانی خودش را دوست داشت


زیر سرمی گذاشت


او کفشهایش گم نشده


او هویتش مخدوش شده


او خاکش آلوده شده


خاک او مسافر است


جوی های روان آبادیشان


چرکین و آلوده شده


و بدانیم که اگر خاک نبود


زندگی چیز بسیار مهمی کم داشت


زندگی همان خاک خوب من است


 


 


 


 


                                                    اسماعیل مددی8/11/91

Posted in: دسته‌بندی نشده