صبحگاه امروز با خواندن ایمیلی از طرف محمد درویش عزیز بازهم مطمئن شدم که در اینکه او را آیینه امید نام نهاده ام اشتباه نکرده ام. پیشنهاد او را در اینجا مطالعه کنید.
خبر آنلاین:
قلاده از تیزپاترین موجود زنده جهان در روی کرهی زمین همچنان میخرامد و
آن هم در بخشی از کرهی زمین که نامش ایران است. آیا قدر این موهبت و
امتیاز بیمانند را میدانیم؟ و آیا میتوانیم از فرصت حضور جوانان تیزپای
خود در آوردگاه برزیل در جام جهانی 2014 فوتبال، به نفع این مزیت استثنایی
سود جوییم؟ نوشتار پیش رو به همین بهانه به رشته تحریر درآمده و امیدوارم
که مورد عنایت و حمایت دوستداران این آب و خاک قرار گیرد …
19
سال پیش، در نهم شهریور سال ۱۳۷۳- زمانی که خشکسالی امان زیستمندان یزد را
بریده بود – یک مادر ایرانی – یک یوزپلنگ ماده – به همراه سه فرزندش برای
خوردن آب، خود را به آبشخوری در نزدیکی شهر بافق رساندند، اما آن زیستمندان
استثنایی وطن، هرگز طعم شیرین آب را مزه نکردند و به جای نوشیدن آن مادهی
حیاتی و گوارا، مورد حمله چند فرد غیربومی با چوب و سنگ قرار گرفتند. در
این ماجرا دو فرزند جان خود را از دست دادند، مادر هم ظاهراً زخمی شد و از
مهلکه گریخت، اما دیگر کسی هرگز ردی از او نیافت. فقط ماند یکی از فرزندان
که توسط محیط بانی مهربان از دست آدمخوارها (بخوان: یوزخوارها!) نجات
یافت، نامش را ماریتا نهاد و تا زمان مرگش در سال 1382 در پارک پردیسان
تهران در اسارت و تنهایی به زندگی غریبانهی خود ادامه داد …
این ماجرای دردناک، سبب شد تا گروهی از هموطنان عزیز ما، پیشنهاد نامگذاری نهم شهریور
به نام روز ملّی یوز را طرح کنند. آرزویی که سرانجام در شهریور 1386 عینیت
یافت و اینک هفتمین سال پیاپی است که این مناسبت یگانه در ایران گرامی
داشته میشود. اما چرا؟
چرا باید در کشوری که میلیونها نفر از
مردمانش در سختترین شرایط معیشتی به سر میبرند، دلمان برای آب خوردن و
خرامیدن یوز در وطن بسوزد و از تصور این که ممکن است روزی فرزندان این دیار
دیگر شاهد حضور یوزها در ایران زمین نباشند، اندوهگین شویم؟
مگر در
این 50، 60 سالی که ببر مازندران را از دست دادهایم، برایمان اتفاقی
افتاده است؟ مگر حالا که دیگر از شیر یال کوتاه ارژن در ایرانزمین خبری
نیست، حالمان بد شده است؟ خب، یوز هم برود به همانجا که پیشتر دو گربه
سان دیگر وطن رفتهاند و تمام!
به ادامه مطلب رجوع فرمایید.