اسب (میانکاله)

واژه اسب (Aspa)(آفریده نیک) که در اوستا آمده‌است، خود یک واژه، از دوره پیش از تاریخ و به احتمال زیاد مادی(پارتی، اوستایی)است، و در پارسی باستان (asa)بوده و درسانسکریت(acva) آمده‌است. و بسیاری از نامهای اساطیری در متون کهن از این واژه گرفته شده‌است، به مانند: «اسپریس» به معنی میدان اسب دوانی و «اسپست» به منای یونجه که با تلفظی متفاوت به برخی زبانهای دیگر منتقل شده‌است. 
نام اسب همواره با واژه‌هایی مانند چابکی همراه بوده‌است. پیشینیان برای اسب‌های خود احترام بسیاری قائل بودند به گونه‌ای که صاحب اسب، نیاکان اسب نژادین خود را تا ۱۲ نسل پشت می‌دانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین می‌شد. همچنین اسب را جانوری نجیب نیز می‌شناسند. ولی در هنگام خشم اسب نزدیکی به او بسیار خطرناک است.
اَبرَش: اسبی که در پوستش لکه‌هایی به غیر از رنگ اصلی‌اش وجود داشته باشد.∗
باره یا بارگی: به معنی مطلق اسب گفته می‌شود و ربطی به باربری ندارد.
بالاد و بالاده: اسب تندرو یا اسب یدکی.
بوز: اسب نیله (کبودرنگ).
توسن: اسب سرکش.
جُرده: اسب اخته.
چرمه: کلا به معنی اسب، یا اسب سپید یا اسبی که دست و پایش سپید باشد.
خنگ: اسب سپید.
سمند: اسب زرد.
شولک: اسب تیزرفتار
نَوَند: اسب تندرو.
یَکران: اسب نژاده و نجیب.
اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ (asp)می‌گفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بوده‌است (مانند گشتاسپ، ارجاسپ،گرشاسپ، گشتاسپ، جاماسپ، لهراسپ، ویشتاسپ، هیدراسپ، بیوراسپ، ساتاسپ، سیاوش و…)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است.[۴] در زبان سانسکریتاین واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشه‌اند. خود این واژه از ریشهٔ واژهٔ هندواروپایی *eḱwa یا eḱwo ریشه گرفته‌است.[۵] اسب برای اولین بار در آسیای میانه اهلی شده‌است.[۶] سپس به دشتهای ایران راه یافته‌است. در ایران باستان بویژه دوره هخامنشی اسب نقش بسیار زیادی داشت به اسبهای تربیت یافته پارس می‌گفتند عرب‌ها این کلمه را به فارس معرب کرده‌اند و آن را به معنی تیزرو و سوار کار ماهر به کار می‌برند. اسب حیوانی است که با سرما و شرایط سخت کوهستانی سازگار است بر خلاف شتر که با شرایط گرم و شن زار و سرزمین عربی سازگار بوده‌است.
نام‌های ساخته شده با پسوند اسب:
گرشاسب (دارندهٔ اسب لاغر
گشتاسب (دارندهٔ اسب نر
لهراسب (دارندهٔ اسب تیزرو
ارجاسب (دارندهٔ اسب ارزنده
جاماسب (دارندهٔ اسب درخشان
تهماسب (دارندهٔ اسب پهلوان‌تن
بیوراسب (دارندهٔ ده هزار اسب
زرسب (دارندهٔ اسب قزل
آریاسب (دارندهٔ اسب آریایی
اراسپ (دارندهٔ ی اسب تندرو
شیدسب (دارندهٔ اسب فروغ‌مند
هوکاسب (دارندهٔ اسب زیبا
هیتاسب (دارندهٔ اسب بر گردونه
شیرسب (دارندهٔ اسب شیرمانند
گردان‌اسب (دارندهٔ اسب دلیر
سیاوسب (دارندهٔ اسب سیاه
هیدراسب
ساتاسب

پناهگاه حیات وحش میانکاله اردیبهشت 91 عکاس حر منصوری

Posted in: دسته‌بندی نشده