“با همین دیدگان اشک آلود / و از همین روزن گشوده به دود / به پرستو به گل به سبزه درود”
درود می گویم به ترنم بهاری، اما گریه سر می دهم با دلی که از فراغ تو ماههاست به درد امده است .
یاسر عزیزم ، ای مهربانترین، بهار ۱۳۹۱ را در حالی آغاز می کنم که دیگر از تو که سراپا خوبی و مهر و عشق و محبت بودی تنها و تنها انبوهی خاطرات شیرین بر جای مانده است .
یاسر مهربانم،حال که دیگر نیستی تا آغاز سی و سومین بهار زندگی ات را در کنار هفت سین کوچکمان جشن بگیریم پس نفس پاک شقایقی ات را از میان ابرها، از میان رودخانه های جاری و از بین جوانه های سبزدرختان و شکوفه های تازه شکفته نثارم کن . مرا از دعای خیر خودت محروم نکن که سخت به مناجات آسمانی تو با خدا، نیازمندم . یاسرم من باید فردا سی و سومین سال تولدت را تبریک می گفتم اما حالا ….
خدایا بر این دل شکسته ام ، قدری از آرامش آسمانی ات بباران و مرا از لطف خود محروم نگردان که من تسلیم شدم در برابر اراده تو .