قصه اول: نامش امیرکیوان است ، دوست و همراهی دوست داشتنی .امروز به دفترم آمد وسایتی را بر روی رایانه ام باز کردوگفت اگر وقت کردم بخوانم واگر جالب بود لینک آنرا برای دوستان بفرستم .نوشته ها مربوط به شهید جاهدی بود کمک خلبان هواپیمای مسافربری فرند شیپ.به او گفتم؛ خیلی ها در عصر حاضر با جنگ واین نوشته ها بیگانه اند همانگونه که در زمان جنگ هم خیلی ها با جنگ بیگانه بودند.برایش از دست نوشته های شهید احدی(رتبه اول کنکور سراسری سال 61 و دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی ) گفتم که نوشته بود دختران دانشجو چه میدانند چه بر سر دختران سوسنگرد آمد؟ اما به او گفتم من بنا به علاقه حتماً خواهم خواند.شروع به خواندن نوشته کردم .به اواسط متن رسیدم که نام پدر کیوان را دیدم.کاپیتان درویش خلبان هواپیمائی بود که در سال 64 با خود جمعی از مقامات بلند پایه را به اهواز میبرد.که در بین راه دو میگ عراقی از او میخواهند با آنها همراه شده و به کشور عراق بروندواز آنجا به هر کشوری که مایل باشند پناهنده شوند.خلبان درویش پس ازارائه توضیحات به خلبانان عراقی به آنها میگوید که این هواپیما مسافربری است اما خلبانهای بعثی میگویند ما آمار همه سرنشینان داخل هواپیما را داریم وشروع به نام بردن از افراد داخل هواپیما میکند.اینجا نقش ستون پنجم و خیانت به مردان این سرزمین و خاک وطن برای او روشن میشود و پس از صحبت با آقای محلاتی کسب تکلیف مینماید و به این نتیجه میرسند که با بعثی ها همراه نشوند . پس از اعلام اخطارهای پی در پی از سوی بعثی ها وعدم تمکین خلبان درویش وهمراهان ایشان ، ابتدا یک بال هواپیما هدف قرار میگیرد وعلیرغم تلاش درویش برای نشاندن هواپیما در سطحی صاف ،موشک دوم هواپیما را در آسمان متلاشی میکند.یاد ونامشان گرامی باد.
قصه دوم: روزهای جنگ را همه کسانی که سنشان به آن روزها قد میدهد بیاد دارند.صف های طولانی نفت ، نبود ارزاق عمومی وکمبود آن بنا به شرایط خاص جنگی،جیره بندی بنزین وکوپنی بودن آن وخیلی مشکلات دیگر بخشی از تنگناهای زمان جنگ بود.
جدای از بمباران شهرها و مشکلات فزاینده معیشتی و کمبود مواد خوراکی، برخی افراد فرصت طلب به فکر پر کردن جیب خود بودند. نقش این افراد در زمان جنگ از ستون پنجمی ها در قصه اول در ایجاد فشار مضاعف بر مردم، کمتر نبود.البته سرانجام خوبی برای عده کثیری از این افراد با قبول قطعنامه از سوی امام راحل نصیبشان نشد.چرا که با افت قیمت و ایجاد ضرر خیلی از آنها سکته کرده وآرزوی انباشت پول اضافه به بهای جانفشانی جوانان خوب این سرزمین را با خود به گور بردند.
قصه آخر: این روزها اگر عین سالهای جنگ ایران وعراق نباشد اما شباهتهای زیادی با آن زمان دارد.اگر صف نفت وجود ندارد اما صف تهیه برنج پاکستانی وهندی در گوشه گوشه جامعه دیده میشود. با این تفاوت که صف خرید خودرو نیز به آن اضافه شده است. فرزندان ونوادگان همان افرادی که در زمان جنگ بجای کمک به رزمندگان ودفاع از کیان وطن به فکر زراندوزی و احتکار وگران فروشی بودند با شیوه ای جدید اما تکراری به فکر منافع خود هستند.پر واضح است در شرایط جنگی یا بحران کنونی ناشی از تحریم اگر کسی پولدارتر میشود به همان نسبت افراد بیشتری فقیرتر خواهند شد. حکایت “خون مردم را در شیشه کردن” این روزها به افراد رانت خوار ودلالان و محتکران وگران فروشان محدود نشده و دامن برخی تولید کنندگان بزرگ را نیز گرفته است.
این روزها نیاز نیست از اقتصاد خرد وکلان اطلاعات جامعی داشته باشی.کافیست حساب خرج ودخلت را با هم قیاس نمائی تا متوجه هنجارهای اقتصادی شوی.اگر تولید کننده خودرو با توجه به مشکلات ارزی و گشایش اعتبار و عدم حمایت بانکها و با حضور شورای رقابت و سازمان حمایت از مصرف کننده و تولید کننده و وزارت صنعت، معدن وتجارت اقدام به گران نمودن قیمت خودرو میکند.جای مستمری بگیران جامعه در کجای این زنجیره قرار دارد؟آیا داشتن یک خودرو سبک و ارزان جزو تجملات است که بخواهیم آنرا از سبد خانوارهای کم بضاعت وبی بضاعت حذف کنیم؟قطعاً با توجه به فشار چند جانبه ای که به قشر حقوق بگیر اعم از کارمند وکارگر وارد شده است، این توقع وجود دارد که خودرو ساز یا هر بنگاه دیگر اقتصادی فشار مشکلات خود را به دوش همین مردم نیندازد.اعمال فشار ناشی از افزایش بهای ارز و بی اعتبار شدن پول ملی به افرادی که در این گردونه نه تنها ثروتمند نشده اند بلکه ارزش ریال دریافتی آنها کمتر هم شده کاری درست و صحیح نبوده و بایستی به نحوی دیگر بدنبال راهکاراجرائی بود.چرا که اگر هر صنفی به فکر جبران گرانی ها و افزایش بهای خدمات خود باشد تکلیف کارمندان با حقوق ثابت چیست. از سوی دیگر پیش فروش خودرو توسط دو خودرو ساز بزرگ کشور در فاصله زمانی یکماهه با نرخ سود از 7 تا 22 درصد در شرایط مساوی آیا باز به گرانی قطعات مربوط میشود؟
به عبارتی این شرکتها یک مدل خودرو را در چند نوبت پیش فروش با نرخ های سود متفاوت از 7 درصد گرفته تا 15 و 22 درصد عرضه نموده و بدلیل مشخص نبودن قیمت خودرو عملاً بیعی یکطفره و با هدف سود آوری تنها برای تولید کننده صورت پذیرفته است.چرا که منافع خریدار در حداقل ممکن قید شده است ودر زمان تنظیم بیع قیمت خودرو مشخص نبوده است.و پس از اعلام قیمتها مشخص شده که خودرو گرانتراز بازار یا معادل بازار آزاد عرضه خواهد شد.در این حالت اگر کسی قصد باز پس گیری پول پیش ثبت نام را داشته باشدبایستی بدون سود وحتی با ضرر وبا تاخیر پول خود را از خودرو ساز باز پس گیرد. اگر ضابطه و قانونی بر عملکرد این خودرو سازها حاکم بود نبایستی شاهد چنین بی نظمی در عرضه خودرو صورت میگرفت.
قطعاً در حال حاضر وقتی شاهد احتکارقوت لایموت مردم، اعم از روغن وبرنج و یا انبار نمودن خودرو ها درباغها و پارکینگ ها میباشیم به یاد روزهای سخت جنگ میافتیم که خیلی ها بجای همراهی با مشکلات مردم، صرفا به فکر منافع خود بوده و نه تنها باری از مشکلات را به دوش نمیکشیدند بلکه باری مضاعف بردوش دولت ومردم میگذاشتند.
نقش افرادی که به هر نحوی بدنبال کسب منافع در شرایط بحرانی بوده و به عبارتی از آب گل آلود ماهی میگیرند و در شرایط سخت تنها به فکر منافع خود میباشند از ستون پنجمی ها و محتکران زمان جنگ کمتر نیست و لازم است دولت به نیابت از مردم به هر صورت ممکن با این افراد برخورد نماید.این برخورد میتواند از نوع قهریه بوده یا ایجاد شوک به منظور ایجاد ضرر وجلوگیری از احتکارباشد.کاری که شبیه آن در هنگام پذیرش قطعنامه اتفاق افتاد.مردم این روزها منتظر ایجاد یک شوک به بازار هستند شبیه ورود خودرو بدون تعرفه گمرکی یا پیش فروش سکه با نرخ مناسب به صورتی که قیمت عرضه دولتی اختلاف معنی داری با نرخ آزاد داشته باشد نه اینکه موجب افزایش قیمت بازار شود.قطعا اگردولت دست روی دست بگذارد و مجلس بجای حل مسئله به فکر توزیع ارزاق به مستمری بگیران باشند ، نه تنها مشکلات لاینحل باقی خواهد ماند؛ بلکه فشار مضاعف تر از قبل به مردم وارد خواهد شد.و بایستی فرمولی در جهت حل مشکلات به موازات مشکلات جاری نوشته شود.اما یادمان باشد ما وارث وجود همه عزیزانی هستیم که رفتند تا ما بمانیم.و این چیزی جز تعصب نبود.تعصبی که این روزها کمتر میتوان دید.
صفایی ندارد ارسطو شدن ، خوشا پرکشیدن ، پرستو شدن…