قامت هایی شکسته در زیر بولدوزرها

یادداشتی را به مناسبت ١۵ خرداد، روز جهانی محیط زیست،  به  همشهری داده بودم که در روزنامه ی ١٩ خرداد با عنوان "قامت هایی شکسته زیر چرخ بولدوزرها" چاپ شد. بخشی از این یادداشت را در روز 16 خرداد روی این تارنگار قرار داده بودم؛ در زیر بخش دوم آن را می بینید:

بی مناسبت نیست که به بهانه ی روز جهانی محیط زیست، نیم نگاهی داشته باشیم به وضع کوه های کشور در یک سال گذشته. هم زمان با کم اعتنایی فراگیر مسوولان به درخواست ها و نظرهای دوستداران محیط زیست، روند عملیات "توسعه و عمران" ناپایدار با شدت هر چه تمام تر، به عنوان مکمل عوامل تخریب سنتی (دیم کاری روی شیب های تند، چرای خارج از ظرفیت مرتع، بوته کنی و جنگل زدایی) در این سال ادامه یافت. نهایت این که اگر فشار رسانه ای و پی گیری های مردمی بسیار زیاد و مغایرت یک عملیات با قانون بیش از حد شد، کار به صورت "چراغ خاموش" ادامه یافت؛ به این معنا که مقام مسوول اعلام می کند که طرح متوقف یا اصلاح شده، اما کار در دل کوهستان به پیش می رود! نمونه ی تراژیک از این دست، طرح احداث خط انتقال گاز از مسیر کوهستان دنا است که دارای دو عنوان "حفاظت شده" و "ذخیره گاه زیستکره" هم هست. در این مورد، اگرچه گفته اند که طرح متوقف شده، اما مشاهده ی عینی نشان می دهد که عملیات جاده سازی افراطی برای کشیدن خط لوله، با برش دل خراش کوه و نابود سازی درختان چند ده ساله و چند صد ساله، ادامه دارد. مثال دیگر را از همان طرح راه سازی در دارآباد می توان آورد که پس از روبرو شدن با مخالفت شدید جامعه ی کوه نوردی و طرفداران محیط زیست، مدیر کل منابع طبیعی استان تهران اعلام کرد که بخشی از جاده که فقط برای کشیدن لوله ی آب بوده، از طرح حذف می شود. اما، در واقع کار مطابق با طرح مخرب و غیر ضروری اولیه در حال پیشروی است.

طرح های گردشگری غیر مسوولانه و ویرانگر مانند طرح احداث تله کابین در کوه درفک که کلکسیونی از گونه های درختی پایین بند و میان بند و بالا بند جنگل های خزری را در سینه ی خود جای داده، از دیگر عملیات توسعه ای بوده که هیچ رکود و عقب نشینی بر آن حادث نشده است. جالب این است که با وجود رکود اقتصادی فراگیر، و با وجود انبوهی از طرح های جاده سازی و سد سازی و مانند آن که نیمه کاره مانده، روند کلید زدن طرح های جدید و تصرف منابع طبیعی برای انواع طرح ها، کند نمی شود! چرا که پروژه بگیران می دانند که با "زخمی کردن کار"، مائده ی همیشه روان را برای خود فراهم می سازند و در فرصت های بعدی باز هم بودجه خواهند گرفت و در هر حال، از محل منابع طبیعی و ملی صاحب زمین خواهند شد... !

طرح های سد سازی، نمونه ی آشکار تخریب کوهستان و ناهماهنگی دستگاه های دولتی در سیاست های توسعه است. در حالی که فرسایش جانکاه کوه ها بر اثر چرای دام و نابودی پوشش گیاهی، رسوب گذاری در دریاچه ی سدها را به میزان باور نکردنی افزایش داده، و در شرایطی که بر تمام سرشاخه های قابل اعتنای رودهای کشور سد و بند ساخته شده، باز هم بر بستر اصلی رودها سد می زنند و در سال گذشته، در این کشور خشک که رودخانه هایی نحیف دارد، عملیات ساخت بلند ترین سد جهان به دست شرکت های چینی آغاز شد. گویا اساسا فراموش شده که این سدها در درجه ی اول قرار است در خدمت توسعه ی کشاورزی کشور باشند، و خود ساخت و ساز هدف شده است! این تب ساخت و ساز در مدیریت منابع آب، به سازمان جنگل ها و مراتع هم سرایت کرده و در این جا هم عمده ی بودجه ها به جای حفاظت از مراتع و اصلاح روش های دام داری، و آموزش و توانمند سازی جامعه های محلی، به مجموعه عملیات گابیون بندی و بند سازی (با عنوان فریبنده ی آبخیز داری) در کوه ها اختصاص یافته، به گونه ای که در بعضی مناطق از جمله در کوه های شمال تهران، چهره ی طبیعی دره ها و مسیل ها از حالت طبیعی خارج شده است. در این منطقه، فقط یک نگاه به بندهایی که دو سال پیش در درکه ساخته شدند نشان می دهد که رسوب گذاری در پشت این سازه ها (و به همین قیاس، در پشت سدهای بزرگ) در حدود پنج متر (!) در سال است. آیا با این وضع، درست آن نیست که به جای دست کاری افراطی و مخرب در کوهستان و سامانه ی زندگانی بخش جویبارها و رودهای جاری از آن، به حفظ پوشش گیاهی که بهترین نگاهبان خاک و آب است، بپردازیم؟!