در نقد فدراسیون و جامعه ی کوه نوردی (2)

با نگاهی به یادداشت رامین شجاعی

رامین در بند سوم یادداشت می گوید که من موضوع تمایل فدراسیون آقای شعاعی برای اجرا، سرپرستی، و خزانه داری برنامه های بزرگ را با وضعی که در فدراسیون آقای آقاجانی حاکم بوده، خلط کرده ام. در واقع، خلط مبحثی در کار نیست؛ من فدراسیون کوه نوردی را در سه دهه ی گذشته در نظر داشته ام و بحثم فقط درباره ی فدراسیون کنونی نیست. او همچنین می گوید که شعاعی فقط سرپرستی یک برنامه ی هیمالیایی را شخصا برعهده داشته است. خوب، فکر می کنم که فدراسیون تحت مدیریت شعاعی، فقط دو سه تایی برنامه را سازماندهی کرده (و از تعداد دیگری حمایت کرده) و از آن دو سه تا، یکی (سی درصد) را مستقیما خود رییس سرپرستی کرده است. مهم تر این است که در فضای فدراسیون، سرپرست تیمی که با حمایت فدراسیون عازم می شود، تمام کارهای اصلی خود را با نظر رییس فدراسیون انجام می دهد. رامین، در ادامه گفته که «اگر معتقد به اجرای صعودها در قالب تیم های ملی هیمالیا نوردی باشیم، چاره ای نیست جز این که این اقدامات در فدراسیون انجام پذیرد.» از قضا، من معتقدم و نوشته ام که اصلا اطلاق عنوان "تیم ملی" به این گونه تیم ها و اجرای برنامه های تکراری با عنوان های "دهان پر کن" اشتباه است؛ رامین از کجا برداشت کرده که من به اجرای صعود در این قالب ها معتقدم؟!

رامین، همچنین گفته: « ممکن است خود آقای شعاعی سابقه فنی کمی داشته باشد اما حلقه اطراف ایشان چنین نبوده اند. افرادی نظیر حسن نجاریان، حمید اولنج، و جلال چشمه قصابانی در زمره  فنی ترین کوهنوردان ایران و با کارنامه ای درخشان از کارهای نو هستند که با فدراسیون همکاری نزدیکی داشته اند.» اولا که به نظر من این سه نفری را که رامین نام برده نمی توان در حلقه ی یاران نزدیک شعاعی دانست و هیچ یک از آنان برای دوره ای قابل توجه همکاری مدیریتی با فدراسیون نداشته اند. ثانیا اشکال در این است که فدراسیون به جای آن که کار این کوه نوردان را (که پیش از ورود به برنامه های فدراسیون، کارهای فنی خوبی انجام داده بودند) ارتقا دهد، آنان را در نوع تکراری صعودهای هیمالیایی نگاه داشت و نتوانست به برکشیدن شان کمک کند.

(ادامه دارد.)