نميدانم خدا چرا در اسلامش از آدمها خواسته تنها براي خسوف و کسوف نماز آيات بخوانند؟ يعني فقط همينهاست که ستايش خاص لازم دارد؟
اگر من خدا بودم ميگفتم پاي “گل فشان “هم نماز آيات بخوانيد، حتي داخل “جنگلهاي حرا (+)”، يا وقتي يک “گل خورک (+)” را دستت گرفتهاي و شگفت زدهاي، يا وقتي پاي دامنههاي تفتان ايستادهاي و مسحور آن همه رنگ شدهاي، يا وقتي کنار هامون صابري ايستادهاي و اين پهنه آب غربت و صبر را نشانت ميدهد، يا وقتي مبهوت کنارههاي “رود باهوکلات” هستي، يا وقتي دست يک “گاندو”ي (+) دو ساله را در دستت گرفتهاي، يا وقتي چلچراغ درخت موز را کشف ميکني، يا وقتي عرض کوير را در آن جاده 300 کيلومتري طي ميکني و به حيات فکر ميکني، يا حتي پاي همه آن کوههاي مارني بد لند (+) که اسم توريست پسندشان را گذاشتهاند کوههاي مريخي، يا وقتي در آن غار نمکي کوچک يک دنيا رنگ سبز شگفتانگيز ميبيني …
يا وقتي به “انسان” ايمان ميآوري. به اينکه ميتواند خوب باشد، به درد بخور باشد، بسازد به جاي تباه کردن …
دستهبندی شده در: مغز مشغولیها در سفر