زابل شهر باد است. تابهحال اين همه باد يک جا نديده بودم! باد که بيايد هوا خنک يا سرد است، وگرنه پوست آدم از آفتاب ور ميآيد! اما اين همه باد را آدم چطور تحمل کند، آن هم بلاانقطاع؟
زابل يک حمام عمومي دارد (حداقل ما يکياش را ديديم)، با يک مدير خوش برخورد و خوش اخلاق. به خاطر ما حمام را يک ساعتي بيشتر باز نگه داشت. قبل از نوروز بود و خانم و دخترش در قسمت زنانه پتو و فرش ميشستند. صاحب حمام ميگفت الان نرويد حمام معذب ميشويد. ما فکر کرديم برعکسش منظورش است، اما خيلي زود فهميديم نه خير! آني که معذب ميشود همان ماييم. چون هيچ کدام از حمامهاي قسمت زنانه در نداشتند!! … يک نصيحت هم از من به شما. اينکه حتي اگر کار در حد مرگ واجب هم با مدير حمام داشتيد، کلهتان را داخل قسمت مردانه نکنيد! چون مردها هم جيغ ميکشند!
آدم زابل که ميرود حتما بايد برود هامونها را ببيند. هامون صابري، يک خورده بالاتر هامون پوزک و پايينترها هم هامون هيرمند. بهتر هم هست ماشين آدم شاسي بلند باشد، که اگر نبود بدون آن هم ميشود، مثلا با پرايدو! آنجا منطقه حفاظت شده است، اما به نظر نميآمد کسي از آدم بپرسد کجا ميري؟ مجوزت کو؟
فصل پرندههاي مهاجر که گذشته بود، کلا هم که بعد از خشکسالي طولاني هامون، ديگر از آن بهش پرندگان خبري نيست، اما باز هم خوش شانس بوديم و در آن دورها يک دسته فلامينگو ديديم و دو دسته پليکان خاکستري.
هامون صابري يک پهنه آب غريب و صبور است. پوزک سرخوشتر است و هيرمند بازمانده سالهاي دور است، زماني که از شهر سوخته تا کوه خواجه را با توتن، پاروزنان ميآمدهاند و ميرفتهاند … و البته که سالها قبل، همه اينها يکي بودهاند و اين سرزمين پر بوده است از زندگي …
زابل يک شهر دانشگاهي است. همين است که آدم انتظار بيشتري از شهر دارد، اما شهر گوليدهتر از انتظار آدم است. البته که قضاوت زودهنگامي است …
دستهبندی شده در: مغز مشغولیها در سفر