برای لیلا اسفندیاری — کاشف فروتن شوکران

خوشحالم که کیفیت دوربینهای استودیو ایران صدا کم است و کسی نمی تواند اشکهایم را - که در چند برنامه ی اخیر پای ثابت گفت و گوی داغ سبز بوده - ببیند. جدا از این موضوع، شرایط زندگی به گونه ای است که هر چند وقت یک بار، شعری در ذهن آدم می پیچد و آدم هی برای خودش تکرار می کند. شرایط این روز من هم طوریست که با خودم راه می روم و زیر لب می گویم " و رپ رپه ی فرصت سوز طبل..." بارها و بارها بی اختیار این را تکرار می کنم.
با این حال با شنیدن واقعه ی لیلا اسفندیاری - که نمی شناختمش-  و شنیدن حرفهایش پیش از صعود به قله ی واپسین، بلافاصله این شعر به ذهنم آمد:

و تباهی
از درگاه بلند خاطرشان
شرمسار و سرافکنده می گذرد...

گاهی نباید برای کسی مرثیه سرود. و اگر اشکی هست برای خودمان است. برای ما "بی چرا زندگان". زیرا که " آنان به چرا مرگ خود آگاهانند".

.
فردا در گفت و گوی داغ سبز از لیلا اسفندیاری تقدیر به عمل خواهد آمد. عباس محمدی مهمان برنامه است. و آخرین صحبتهای همراه با بغض لیلا در برابر قله K2 را نیز خواهید شنید. در اشک لیلا حرفها هست. حرفها...






Posted in: دسته‌بندی نشده Filed under: