داستانِ سربازانِ واقعیِ چوبی

1-
نخل ها درختانی اسرار آمیزند: قدبلند و مغرور با ریشه هایی عجیب محکم. با
هوایی خنک و سایه ای عجیب خوش در گرمای سرزمینهای گرمسیر. نخل ها محترم
ترین درختان زمینند به سبب غرور و استحکامشان و بلند روییدنشان در شرایط 
سخت. شاید به دلیل همین احترام است که با “نفر” شمارش می شوند؛ تنها گیاهی که واحد شمارشش نفر است.


2- جانم برایت بگوید که، تصویر نخلهای سربریده و سوخته را اگر دیده باشی خودت می فهمی که
جزو غم انگیزترین صحنه هاست: جنازه های ایستاده، بی سر… خشونتی بی انتها
در بطن خود دارد که خشم و اشک را توامان به جوش می آورد…خوزستان هنوز
خاطره ی نخلهای سربریده و سوخته با دستهای بی رحم بعثی ها را در خود زنده
دارد. (بعضی خاطره ها زنده اند. مجسمند. باید به مکانش بروی تا زمانش را
ببینی…) خیانت خائنان و بی کفایتی بی کفایتان هم در این سالها کارون
خروشان را طوری از نفس انداخت که آب خلیج فارس به اروند برگشت و خاک را شور
کرد و نخلهای حاشیه به نفس تنگی افتادند. تصویری که از نخلستانهای کرانه ی
اروند دیده می شود تصویر نخلهای خشک شده – و همچنان سرپا- است.



3- ارتش معظم انگلستان (همانهایی که با دیدن کلیپ بازگشت سربازانش به خانه
ها و بغل کردن زن و بچه هایشان اشک می ریزیم) برای تدارک وسعتِ دید و نظارت
هلکوپتری بر فراز خرابه های عراق – همانجایی که آدمهایش افقی اما نخلهایش
همچنان عمودی بودند، و سایه گستر- بخش بزرگی از نخلهای مناطق تحت حفاظتش
(!) را گردن زد. تصویری را تصور کن که هلیکوپترهای جنگی از فراز ستونهایی
چوبی می گذرند…جنازه های چوبی… و ایستاده… و کلیپی هم در اینترنت
ازشان به اشتراک گذاشته نشد تا با دیدنشان احساساتی شویم!


4- کسی
می گفت در این یازده سال بیش از چهل درصد خاک عراق آلوده به مواد شیمیایی
از جمله اورانیوم ضعیف شده ی حاصل از نظارتِ (!) ارتشهای غربی شده است. آن
طرف چند هزار “نفر” نخل سر بریده – که نگهبان خاک و هوایند- این طرف خائنین
و بی کفایتان و بازهم نخلهای سوخته… پس کدام سرباز جلوی ریزگردها را
بگیرد؟ نماینده ی اندیمشک بالاخره به حرف آمده و گفته در ریزگردها اورانیوم
ضعیف شده هم هست. موضوعی که چندین سال همه انکارش می کردند: از مسئولین
محترم تا اساتیدِ خریداری شده توسط همان مسئولین محترم! سونامی سرطان در
راه است و قربانیانش پیش از همه مردم خوزستانند…. کاری از سربازان
مرزبانی برای جلوگیری از این مهمان متجاوز ناخوانده برنمی آید. سربازان
واقعی را پیش از این کشته بودیم، سربازان واقعیِ چوبیِ مغرور را.



5- زمانی مردی بود که از شرّ
این مردم خائنِ بی کفایتِ حیف نانِ محترم (!) به آغوش نخلها پناه می برد و
می گریست… ما برای گریستن که نه، برای نفس کشیدن و زنده ماندن به کجا
پناه ببریم؟


Posted in: دسته‌بندی نشده