این هم سوغات سفر 18 تا 24 من از شیراز تقدیم به همه دوستان عزیزم مخصوصا بعضیها که جا شون اساسی خالی بود ;-)) . البته حضرت حافظ هم منو دست خالی نفرستاد و یه سوغات بهم داد (نمی دونم به من گفت یا خودش )بهرحال اونو هم تقدیم میکنم به همه عزیزانم.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلى صفاتم دادند
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روى من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر
صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
خیلی دوستتون دارم بچه ها