همایش بیمارستانی

آدم از این جماعت وبلاگ نویس در عجب است .مدتی پیش دست به دامن اصحاب وبلاگ نویس شدیم تا یه مسلمونی یه طراح قالب سایت پیدا کنه ومارو از شر این قالب تکراری وپر مشکل نجات بده تا لااقل اگر خواستیم یه دلنوشته ای داشته باشیم و در سایتی دیگر لینک دهیم یا از رفیق شفیقمون حمایت کنیم یه سایت کم مشکل داشته باشم .که نشد وناچارم تا ساخت یه سایت پر وپیمون از همین درگاه در نوشتن دلنوشته ها استفاده کنم.
پرده اول:
در دفتر مجاور ما یه آقائی نقش نیروی خدماتی را انجام میده که خیلی جا افتاده ومتینه واز همون قشر آدمهای زحمت کش که سخت چشماش علیرغم اصالتش به دستان دیگرانه.نه اینکه فکرشما را منحرف کنم بلکه اگر کسی به او محبتی کنه تا مدتها قدردانش خواهد بود . و بدلیل مشکلات مالی ناشی از کسری حقوق کارگری ناچاره  شغل دیگری داشته باشه تا خرج کوچ وکلفت خود را بده.او بر اثر استنشاق دود غلیظ در یک آتش سوزی در محل کار دومش سالهاست گاه وبیگاه بعد از سرفه های شدید خون بالا میآره که این موضوع باعث شد در یکی از بیمارستانهای دولتی بستری بشه.

پرده دوم:
مدتی پیش قرار بود به یه  همایشی برم . روز قبل یکی دو تا از بچه ها را دیدم و موضوع حرکت وساعت حرکت را جویا شدم تا فردای آنروز به اتفاق به همایش بریم. روز بعد ماشین ون آماده بود تا حرکت کنیم از همان افراد دیروزی خواستم چند دقیقه منتظر بمانند تا به آنها ملحق شوم.سراغ یکی از مدیران را هم گرفتم که گفتند او زودتر رفته. همه چیز تا اینجای کا ر جفت وجور بود.عکاس دوربین به دست هم یکی از همراهان ما بود.قرار بود برای همایش به دانشگاه تهران بریم.از بزرگراه همت که عبور کردیم وچمران را جا گذاشتیم فکرم مشغول این شد که شاید بچه ها قصد انجام کاری را در نزدیکی فرودگاه دارند تا از آنجا مجدد به سمت خیابان انقلاب بریم.لذا از ستاری پایین اومدیم تا به آزادی رسیدیم و وارد مسیر شمشیری شدیم.یک لحظه به بچه های داخل ماشین گفتم مگر دانشگاه تهران نمیریم.اینجا بود که که یکدفعه همه نگاهها به سمت من چرخید وعکاس هم دنبال ثبت قیافه مبهوت من بود.همه اتفاقات اینقدر جفت وجور شده بود که من به اشتباه سوار ماشینی شدم که مقصدش نه دانشگاه تهران ونه محل همایش بلکه بیمارستان شماره 2 تامین اجتماعی بود . این ون میرفت تا با سرنشینانش از همان مرد پرده اول عیادت کند.گر چه ساعت عیادت با زمان حضور ما همخوانی نداشت ولی در هر صورت این مهم انجام شد.
 باورش سخت است اما بیمار سوژه ما بدلیل اینکه همکار مستقیم من نبود وخیلی با من نزدیکی نداشت  بیش از دیگران از حضور من در بیمارستان خوشحال شد.
امروز که بعد از عمل وبهبود وبرگشت به محل کار، مرا دید سخت در آغوشم گرفت وتشکر کرد .


پرده آخر:
گرچه این دیدار وعیادت ناخواسته حاصل شد اما همچنان خوشحالم که سهواً بجای رفتن به همایش سر از عیادت بیماری درآوردم که بیش از نیازمن به همایش، نیازمند دیدن من وامثال من بود.کاش منبعد بجای حضور در همایش های صد من یه غاز وبی حاصل وقتمان را خواسته وعمدی صرف عیادت از بیمارانی کنیم که بیش از دیگران منتظر دیده شدن هستند.

Posted in: دسته‌بندی نشده