گزارشی از "همایش کویر نوردی"

نگاهی انتقادی به یک برنامه ی “طبیعت گردی”

صادق صدر، از کوه‌نوردان طرفدار محیط‌زیست، سال گذشته در برنامه‌ای با عنوان “هشتمین همایش سراسری کویرنوری” که در استان خراسان جنوبی برگزار می شود، شرکت کرده است. او در گزارش زیر، از رعایت نشدن اصول بدیهی برای کمتر آسیب دیدن محیط‌ زیست، و نیز از رعایت نشدن معیارهای گردشگری مسوولانه در آن برنامه گله کرده است.

 لطفا با مطالعه ی گزارش، نظر خود را با ما در میان بگذارید. توضیح این که نهمین همایش از این دست نیز همین روزها برگزار خواهد شد.

در روز سه شنبه 25 آبان 1389 برای شرکت در  برنامه ی هشتمین همایش سراسری کویر نوردی مهر ایران (خراسان جنوبی – طبس) با یک گروه از تهران حرکت کردیم. حرکت مان با چند ساعت تاخیر و حدود ساعت 23 آغاز شد. قبلا چند مرتبه در برنامه های  کویر نوردی شرکت کرده بودم، اما این برنامه برایم تصوری دیگر را بر می انگیخت؛ شرکت در برنامه ای بزرگ و دیدار و آشنایی با گروه های طبیعت گردی از سایر نقاط ایران و شرکت در کارگاه های نجوم و آشنایی با رقص و موسیقی محلی خراسان از مواردی بود که این برنامه را متمایز می ساخت. ضمن این که مسوولان همایش نسبت به  تدارک کلیه ی وعده های غذایی و آب متعهد شده بودند. بنا بر این از بابت تهیه غذا و حمل  بطری های آبی که اگر قرار بود خودمان ببریم، کوله مان را سنگین می کرد، نگران نبودیم.

این تصورات  و خاطرات زیبائیهای برنامه های گذشته  کمک می‌کرد تا توقف‌های مکرر اتوبوس که ناشی از نقص فنی بود، کمتر اذیت کند.

البته سرعت پایین و توقف‌های اتوبوس نهایتا موجب شد که به جای صبح چهارشنبه، ظهر به محل  پذیرش واقع در یک آب انبار در  منطقه ای بین خور و طبس برسیم.

در آنجا بدون فوت وقت صبحانه و2 بطری آب معدنی مان را تحویل گرفته و پس از صرف صبحانه  حرکت به سمت کمپ اول را آغاز کردیم، برای رسیدن به کمپ باید مسیری حدود 8 کیلومتر در میان بوته های طاق و تپه‌های شنی کوتاه طی می‌شد، کمپ در کنار حوض آبی در دل کویر بر پا شده بود و چادر امداد و تدارکات و حدود 5 دستشویی صحرایی نصب شده بود.

گروه ما جزو آخرین گروه‌هایی بود که به منطقه رسید و زمانی به منطقه رسیدیم که گروه های دیگر حلقه چادر های رنگارنگ خود را تشکیل داده بودند. و ما برای برپایی چادرها از آخرین ساعات روشنایی استفاده کردیم! و پس از آن برای گرفتن نهار، جلوی چادر تدارکات صف کشیدیم تا در هنگام صرف نهار نظاره گر غروب خورشید کویر باشیم.

انتظار داشتم که با دیر رسیدنمان وعده های غذایی تمام شده باشد، اما میزبانان از این جهت کاملا منظم و حساب شده عمل کرده بودند و چلو گوشت نیمه گرم را در ظرف یک بار مصرف تحویل دادند.

اکنون لحظات رویایی شب کویر در حال فرا رسیدن بود و من یک مرتبه دیگر فهرست آهنگ‌هایی را که در تهران و در آخرین لحظات روی گوشی موبایلم ریخته بودم‌، مرور می‌کردم. موزیک‌هایی که در صدر آن شب، سکوت، کویر استاد شجریان بود.

سایر گروه‌ها  نیز آماده‌ی گذراندن شبی زیبا در کویر می‌شدند.  بعد از گرفتن و صرف عدسی برای شام، برخی افراد بلافاصله به کیسه خواب خود پناه  بردند و اما غالبا  دست به کار برافروختن آتش می شدند تا هم روشنی بخش محافل شان باشند و هم گرما بخش بزم‌های کوچکشان. گروه نجوم، تلسکوپ و دوربین‌های خود را سوار کردند و همزمان با برنامه رصد نجومی، گروه موسیقی سنتی نیز، خود را آماده می‌کردند.

اما آنچه که بیش از اینها خودنمایی می‌کرد و حضورش نامانوس می‌نمود، موتورهای برق و بلندگوهای چند هزار واتی بود.

ابتدا به سراغ گروه نجوم رفتیم. جوانان علاقه مند و دلسوزی که اگر اشتباه نکنم از دانشگاه بیرجند آمده بودند و با سختی و دقت ، دوتلسکوپ را تا آنجا حمل کرده بودند، با بحثی تئوریک کارشان را شروع کردند و سپس جلسه را به سمت رویت ستارگان و سیارات و صور فلکی  و استفاده از تلسکوپ سوق دادند، اما چند مشکل وجود داشت؛ ناهماهنگی مستمعین از جهت سطح علمی‌، سر و صدای بسیار زیاد گروه ها‌ی اطراف و مهم‌تر از همه تعداد زیاد شرکت کنندگان،  حدود 650 نفر و تنها دو تلسکوپ. خوشبختانه! اکثر افراد بیشتر به بزم و پایکوبی دور آتش علاقه‌مند بودند، اما اگر فرض کنیم تنها 10 درصد هم به نجوم علاقه مند بودند، کارگاهی با65 نفر و تنها 2 تلسکوپ، بازدهی کمی داشت.

پس از نجوم و در میان هیاهوی موتورهای برق و صدای گوشخراش انواع موزیک، گروه  موسیقی سنتی را پیدا کردیم که با لباس های محلی و سازهای سنتی رقصی زیبا و پرشور اما بدون هیاهو را به دور آتشی کوچک به نمایش گذاشته بودند.

دیدن گروه سنتی را به‌عنوان حسن ختام فعالیت‌های آن روز در نظر گرفته به چادرهای خود رفتیم تا خود را برای فردای آن شب که پیاده‌روی نسبتا طولانی را پیش رو داشتیم، آماده کنیم. لذا تصمیم گرفتیم که  سریع‌تر بخوابیم. خستگی روز سبب شد که با وجود سر و صدای زیاد، نسبتا زود خوابمان ببرد.

 روز دوم یعنی، پنج شنبه 27 آبان ماه را با طلوع  خورشید  آغاز کردیم‌، پس از نرمش صبحگاهی و  صرف صبحانه آماده عزیمت بودیم. طبق برنامه از پیش تعیین شده قرار بود در این روز همه شرکت‌کنندگان پس از طی مسافتی حدود 15 کیلومتر و عبور از جنگل طاق و ماسه بادی‌های بلند در کمپ دوم مستقر شوند. اما اعلام شد که به دلیل موارد امنیتی مسیرو به دلیل جلوگیری از بروز حوادث احتمالی تصمیم گرفته شد که شرکت‌کتتدگان با تصمیم گروه خود، برنامه ای را اجرا کنند و برای صرف ناهار به کمپ اول بازگردند، در واقع برنامه در این روز آزاد برگزار شد .

اخذ این تصمیم غیر طبیعی نبود و اتفاقا عکس آن عجیب می‌نمود، زیرا برای گروه های بی‌تجربه‌ای که سابقه زیادی در حضور در طبیعت بکر، شب مانی و کوله کشی نداشته و شب قبل را هم خوب نخوابیده‌اند، بهتر  است که برنامه ای سبک و کوتاه به اختیار و تناسب توانایی انجام شود . هنوز نمی‌دانم بحث امنیت و نیروی انتظامی چند درصد قضیه را تشکیل می داد اما به هر حال این نوع  برنامه ریزی و تغییر آن را سخت می‌توان توجیه کرد.

به هر ترتیب حرکت را  آغاز کردیم و حوالی ساعت 14 به کمپ برگشتیم،   در اینجا بود که مشاجره شدیدی در اطراف چادر سرپرستی، توجهم را جلب کرد، یک طرف دختر خانم حساس به مسایل محیط زیست بود و مخاطب وی مسوولان همایش بودند،  آن خانم اعتراض می‌کرد که برگزارکنندگان نسبت به محیط زیست حساس نیستند،  او به زباله های ریز و درشت که در اطراف پراکنده شده بود‌، اشاره می‌کرد و از آتش زده شدن بوته های خار گله داشت، در این میان مسوولان هر یک به گونه‌ای پاسخ می‌دادند و سعی در توجیه داشتند.عموما مدعی بودند که تلاش خود را کرده اند و تخریب آنقدر ها هم گسترده نیست. اما آنچه که باعث عصبانیت فوق العاده آن خانم شد، پاسخ یکی از سرپرستان بود که گفت شما اول حجاب خود را درست کن بعد اعتراض کن!

بعد از نهار برنامه آزاد بود.گروهی از دوستان مشغول بازی فوتبال شدند. عده ای دیگر جذب ساربان پیر و دو شترش شدند که برای هر دور سوار شتر کردن وگرداندن ، هزار یا دو هزار تومان می‌گرفت  و ما پس از کمی استراحت، آتشی را تدارک دیدیم تا با تاریک و سرد شدن هوا، به دور آن حلقه بزنیم، گفتگو و خواندن ترانه و یکی از دوستان که فال حافظ می‌گرفت  و آماده شدن برای طی مسافتی کوتاه به صورت گروهی، پیمایشی در شب کویر، حرکت را آغاز کردیم..  می‌خواستیم تا آنجا برویم که سکوت کویر را درک کنیم. اگرچه انجام این امر به دلیل وجود بلندگوهای قوی و موتورها، در آغاز غیرممکن می‌نمود به تدریج و با طی مسافتی بیشتر ممکن شد و پس از حدود یک ساعت توانستیم به محلی برسیم که لختی نوقف کنیم و از سکوت‌، موسیقی آرام و گفتگویی کوتاه و تامل در این خلوت، لذت ببریم.

سپس به طرف کمپ برگشتیم و در این برگشت گویی از خلوت کویر به دنیای شلوغ پر سر و  صدای شهری باز گشته‌ایم. بعضا دود سیگار باعث آزردگی می‌شد و موزیک های بلند و ازدحام جمعیت به گونه ای بود که هر آنچه در آن خلوت رشته بودیم، پنبه شد!  نمی‌دانم جانورانی که با سکوت کویر خو گرفته‌اند در این میان چه بر سرشان می آید، فقط می‌دانم این آلودگی صوتی و اختلالی را که در اکوسیستم به وجود می آورد، را نباید دست کم گرفت.

درنهایت در صف شام ایستادیم و پس از خوردن، در کنار آتش حلقه زدیم و سپس رفتن داخل چادر و کیسه خواب ، هنگامی که سعی می‌کردم با وجود سر و صدا بخوابم، به نظرم رسیدکه این برنامه از معدود برنامه‌هایی بود که دلم می‌خواست زودتر تمام شود و از اینکه فردا به تهران برمی‌گشتیم، خوشحال بودم.از طرف دیگر و برای تسلای خاطر! به خود می گفتم که : ” چه ایرادی دارد؟ هر کس به گونه ای خاص و متناسب با روحیات خود از برنامه لذت می‌برد. ” اما این سخن جواب روشنی دارد: بله .هر کس می تواند به گونه دلخواه برنامه برود، اما باید 2 شرط حداقلی را رعایت کند، اول اینکه به محیط زیست آسیب نرساند و دوم مزاحم فرد دیگر نشود، به نظر من این دو حداقل در این برنامه رعایت نشد. کمی هم از خودم ناراضی بودم که چرا اینقدر نسبت به آنچه گذشت، منفعل عمل کرده بودم. نسبت به نا هماهنگی در گروه خودمان و نسبت به محیط زیست در کل برنامه.

صبح جمعه  و پس از دریافت صبحانه کم کم چادر هایی را که برای گذراندن  سه روز خاطره انگیز در کویر بر پا شده بود جمع کردیم. با توجه به اینکه جزو آخرین گروه‌هایی بودیم که کمپ را ترک می‌کردیم، به صورت داوطلبانه تصمیم به جمع آوری زباله های باقیمانده از کمپ شدیم. به این ترتیب هر نفر یک کیسه زباله بزرگ در دست گرفته و شروع به جمع کردن زباله هایی که غالبا شامل ظروف پلاستیکی یکبار مصرف شام و نهارو بطری های آب و پلاستیک بود، شدیم. زباله‌ها زیاد و گسترده  بودند و ما در حد توان و فرصت در جمع آوری قسمتی از آنها کوشیدیم. امیدوارم بعد از ما تلاش گسترده ای در جهت جمع آوری زباله ها انجام شده باشد. حدود ساعت 10، به سمت آب انبار که در آن جا اتوبوس‌ها انتظارمان را می‌کشیدند رفتیم. پس از صرف ناهار در محل آب انبار زمان حرکت به سمت تهران و خداحافظی با کویر رسید.

با این اندیشه که علاقه دارم باز هم بیایم، اما به گونه‌ای دیگر و اما آن گونه دیگر باید چه شاخصه‌هایی داشته باشد؟ 

 محمدصادق صدر