اما انگار چاره ای ندارم جز اینکه یا بپذیرم یا در ناباوری بسر برم که اصلا چی شد که با شتاب و عجله پرکشید.
خدایا نمی دانم با این فکر به هم ریخته و با قلبی شکسته و داغون چطور می تونم دوباره دیده بانی محیط زیست کشورم را به عهده گیرم . این روزها به جای دیده بانی ، فقط ثانیه به ثانیه لحظه های پرکشیدن یاسر رو توی ذهنم مرور می کنم و اون لحظات را دیده بانی می کنم . و چه لحظه های دردآوری بود برای من که باید شاهد پرواز همسرم می بودم .