دستاندرکاران طرحهای اقتصادیِ بیضابطه و مخرب، در بسیاری موارد زیرکانه کنش مدافعان محیط زیست را در برابر «توسعه» قرار می دهند و میگویند کشور نیاز به اشتغال و تولید دارد. گذشته از آن که خودِ توسعه و این که بشریت چقدر نیاز به افزایش تولید دارد، محل بحث است، موضوع اما این است که در کشور ما تولید ثروت به بدترین شکل ممکن و درواقع با «سرزمین فروشی» حاصل می شود. استخراج نفت و گاز در زیستگاههای حساس مانند تالابها، برداشت سنگ از کوه یا شن و ماسه از بستر رودخانه، و زیرورو کردن کوهستان برای تولید آلومینیوم (که در کوه شاهوار صورت میگیرد) بارزترین صورتهای سرزمینفروشی (سرمایهخواری) هستند. معدنکاریهای بزرگ و دیگر دستکاریهای شدید روی پوستهی زمین، بهتعبیر نادر ضرابیان کنشگر پرتلاش محیط زیست،کندن «پوست» زمین است؛ همانگونه که اگر به پوست یک موجود جاندار آسیب برسانیم، تمامی سازوکارهای حیاتی آن مختل میشود، زیرورو کردن عمیق پوستهی زمین هم زمین را بیمار میکند.
در کوهستان شاهوار، برداشت سنگ به میزانی باورنکردنی و از ارتفاع حدود هزاروهشتصد متر تا بالای سه هزار متر و در شیبهایی که در بعضی نقاط به حدود پنجاه درجه می رسد، انجام می شود. شیب زیاد خود سبب افزایش اثر تخریبی می شود، چرا که وزن لایههای بالا خاک را به پایین میراند و گاه تا چندین برابر آنچه که برداشت می شود، جابجایی و تخریب جبران ناپذیر رخ می دهد. میگویم «جبرانناپذیر» به دلیل آن که زیر پوستهی برداشتشدهی کوه، سنگ و خاک مرده قرار دارد که حیات یافتن آن در مقیاس عمر نسلها هم امکان ندارد و شاید نیازمند گذشت دورههای زمینشناختی باشد. اتفاق ناگوار دیگری که با دستکاری عمیق و گسترده در پوستهی زمین روی میدهد، آزاد شدن کربن است که سبب گرم شدن زمین و درنتیجه موجب افزایش تبخیر میشود. همچنین با نابود شدن پوشش گیاهی، جذب بارشهای آسمانی مختل و در نتیجه وضع منابع آبی خراب میشود. علاوه بر اینها، تخریب لایههای زمین سبب رها شدن عناصر سنگین مانند سرب، نیکل، ارسنیک، و کرُم که در حفرههای میان سنگها محبوس هستند میشود. این عناصر، هوا و آب را سمی میکنند و برای انسانبهشدت خطرناک هستند.
اما، از این نکتههای بدیهی که بگذریم،خراب شدن کوهها که زشت شدن «چشماندازهای سرزمینی» را در پی دارد، بهویژه تخریب کوههای شاخصِ مشرف به منطقههای حساس و پررفتوآمد، یک اثر روانشناختی زیانبار دارد و آن این که دلبستگی به سرزمین را کم میکند. امروزه در ایران، با یکجور بیاعتنایی به سرزمین پدری و علاقه به گریز از میهن روبرو هستیم که روزبهروز هم بیشتر میشود و نمود آشکار آن را در پدیدهی مهاجرت نخبگان میبینیم. به نظر من، یکی از مهمترین چیزهایی که شخص را علاقمند به میهن میکند، زیبایی طبیعی محیطِ دوروبر است؛ همهی ما، بخشی از بهترین خاطرههامان مربوط است به تصویرهایی که از دوران کودکی و نوجوانی از خانهی پدری و چشماندازهای اطراف شهر یا روستای زادگاه در ذهن داریم. تخریب چشماندازهای آشنا، شخص را از محیط بیزار میکند و میل به گریز از این فضای بههمریخته را افزایش میدهد. هرکس که میخواهد دلبستگی خود را به یک روستا، شهر، یا کشور بیان کند، معمولاً نخستین چیزی که در وصف آنجا بر زبان میراند، سرسبزی و زیبایی و پاکیزگی کوه و دشت و دیگر محیطهای طبیعی آن سرزمین است. اما، یکی از آزاردهندهترین جاها برای دیدار، محیط معدنهای روباز است که در آن خاک لختِ بیگیاه، ماشینآلات وحشتآفرین، سروصدای بالاتر از حد تحمل، گردوخاک خفقانآور، و چهرهی غمزده یا خشونتدیدهی کارگران، سیمای دوزخ را مجسم میسازد.
شاهوار، بلندترین کوه شاهرود است و قله و دامنهها و روستاهای باصفای آن: نکارمن، تاش، و موجن، اجزای پدیدآورندهی چشماندازِ سرزمینیِ یک منطقهی بزرگ بوده و هستند. این کوه، همچنین تأمینکنندهی آب چندین جویبار و رود، و تغذیهکنندهی مهم آبهای زیرزمینی دشت شاهرود… و البته عنصر اصلی در تجسم خاطرههای شورانگیز منطقه است. معدن بوکسیت شاهوار که یکی از بدترین معدنهای فعال ایران از حیث ارتفاع و شیب تخریب است، گویا نابودسازی جبرانناشدنی فضاهای دلانگیز منطقهی شاهرود را هدف قرار داده و از این حیث سبب قطع علاقهی مردم به سرزمین پدری و یک عامل گریز سرمایههای اجتماعی است. با توجه به این نکته ضرورت دارد که این معدن بهکلی تعطیل شود و در جهت احیای وضعیت طبیعی آن کوهستان،تا جایی که امکان دارد، تلاشهایی صورت گیرد.
0 لایک / / 50 بازدید