این متن، در رایزنی با چند تن از مدیران باشگاههای کوهنوردی و پیشکسوتان این رشته، و ضمن مشورت با چند وکیل دادگستری تهیه شده است.
حادثهی بهمن 1388 شمشک
در روز 15 بهمن 1388 در جادهی شمشک- دیزین (حدود دو کیلومتر مانده به پارکینگ گردنه) دو بهمن ریزش میکند و از یک تیم کوهنوردی که از سوی باشگاه کوهنوردی و اسکی دماوند برای کار آموزشی به منطقه رفته بود، و از میان افرادی که برای کمکرسانی به حادثهدیدگان نخستین بهمن اقدام کرده بودند، سرجمع هشت تن جان خود را از دست میدهند. این حادثه، نه در حین کوهنوردی، بلکه پس از تعطیل کردن برنامهی آموزشی به علت هوای خراب، و در جاده به هنگام پیادهروی به قصد رسیدن به خودرو برای بازگشت به شهر رخ میدهد. به گفتهی محمود شعاعی، رییس وقت فدراسیون کوهنوردی، این رخداد یک حادثهی کوهنوردی نبوده است(1). همین نظر را کیومرث بابازاده، رییس پیشین انجمن کوهنوردان ایران و از کوهنوردان و امدادگران پرسابقه، و کاوه کاشفی رییس وقت هیات کوهنوردی استان تهران هم داشته است.
مدتی بعد، خانوادههای درگذشتگان به منظور شناسایی “مقصران” این حادثه، به دادگاه شکایت میبرند. پس از چند سال، حکمی صادر و در دادگاه تجدید نظر (به تاریخ 5/6/1393) هم تایید شد که بر پایهی آن باشگاه دماوند، 35 درصد در حادثه مقصر شناخته شد و از این رو مدیر عامل وقت آن، سعید صبور، به پرداخت 35 درصد دیهی هفت نفر محکوم شده است. صبور همچنین «از حیث جنبهی عمومی جرم با عنایت به عمق حادثه و اوضاع و احوال حاکم بر قضایا» به استناد مادهی 616 قانون مجازات اسلامی سابق به دو سال حبس تعزیری محکوم شده است(2).
در اینجا، به بحث دربارهی «مقصران» دیگر این پرونده نمیپردازیم و همچنین از اظهار نظر تفصیلی دربارهی ماهیت حادثه و عوامل موثر در شکلگیری آن خودداری میکنیم؛ ضمن آن که معتقدیم حادثهی مورد نظر با توجه به این که در محیط “غیروحشی” کوهستان و در جریان کوهپیمایی رخ نداده، از اساس یک حادثهی کوهنوردی نبوده است. چنان که ممکن بود مانند حادثههای چند سال پیش در همین جاده، اسکیبازان یا کوهنوردان، در درون خودرو گرفتار بهمن شوند و جان ببازند که در آن صورت هم نمیشد حادثه را مربوط به اسکی یا کوهنوردی دانست و بر پایهی آن مدیر یک باشگاه ورزشی را مقصر دانست. به هرحال، نکتهی اصلی مورد نظر ما،موضوع محکومیت مدیر یک باشگاه کوهنوردی به حبس در قضیهی حوادث کوهنوردی(و نه لزوماً و منحصراً برنامهی بهمن 1388) است.
نگاهی به حکم صادره
برای بررسی حکم صادر شده در مورد حادثهی سال 1388لازم است که به متن مادهی 616 قانون مجازات اسلامی سابق( کتاب تعزیرات مصوب 1375 ) توجه کنیم :
مادهی 616- در صورتی که قتل غیرعمد به واسطهی بیاحتیاطی یا بی مبالاتی یا اقدام به امری که مرتکب در آن مهارت نداشته است یا به سبب عدم رعایت نظامات واقع شود، مسبب به حبس از یک تا سه سال و نیز به پرداخت دیه در صورت مطالبه از سوی اولیای دم محکوم خواهد شد، مگر آن که خطای محض باشد.
تبصره. مقررات این ماده شامل قتل غیرعمد در اثر تصادف رانندگی نمیشود.
از این ماده چنین بر میآید که بر فرض وقوع قتل غیرعمد در جریان حادثهی شمشک، فقط در صورتی سعید صبور میبایست به حبس محکوم میشد که مرتکب بیاحتیاطی یا بیمبالاتی شده یا دست به کاری زده بود که در آن مهارت نداشته، یا مقررات مربوط به کوهنوردی را رعایت نکرده بود.
در متن دادنامه، رییس محترم شعبه برپایهی نظر کارشناسان، باشگاه ورزشی دماوند را «به علت عدم رعایت نظامات معمول و نظارت دقیق، نداشتن برنامهی دقیق جهت استقرار کوهنوردان در گردنهی مذکور، نداشتن ارتباط با مربی اعزامی به منطقه، کمبود تجهیزات لازم، اعزام تنها یک مربی و یک کمک مربی برای هدایت بیست و هشت کارآموز، و بیتوجهی به وضعیت هوای روز حادثه مجموعا به میزان 35 درصد» مقصر دانسته است.
بررسی موارد “قصور” در برنامهی شمشک
نخست باید یادآور شد که در ورزش کوهنوردی “نظامات” و مقررات مدون (مانند ورزشهای مسابقهای که زیر نظر داور انجام میشوند) وجود ندارد. محیط کوهستان و ماهیت ورزش کوهنوردی، چنان است که نمیتوان برای آن مقررات دقیق و قابل اعمال وضع کرد، از اینرو تسری مقررات ناظر بر مسوولیت مدنی کارفرمایان محیطهای کاری و ورزشی قابل کنترل، به کوهنوردی باید با احتیاط زیاد صورت گیرد. البته در ورزش کوهنوردی، مجموعهای از توصیهها و اصول آموزشی در کتابها یا جزوهها آمده است، اما بر آنها به هیچ عنوان نمیتوان عنوان مقررات یا نظامات اطلاق کرد. لذا، اظهار کمیتهی کارشناسی در مورد «عدم رعایت نظامات معمول و نظارت دقیق» چندان دقیق نیست.
برنامهی شمشک، از نوع کلاسهایی بوده که شکل کنفرانس دارد و در آنها، برخلاف برنامههایی که در آن کار با طناب و حمایت انجام میشود، آموزشگر میتواند برای شمار نسبتا زیادی از کارآموزان سخنرانی کند یا آموزش دهد. در آن برنامه قرار بوده که کندن “غار برفی” (و بهمنشناسی) آموزش داده شود و برای این کار، آن هم در کنار یک جاده، نیازی به چند مربی برای بیست و هشت کارآموز نیست، و حتی میتوان گفت که حضور تعداد بیشتری کارآموز برای انجام کار سخت و نفسگیر کندن غار، مناسب است. در عین حال، گذشته از حضور مرحوم فرشاد خلیلی خوشه مهر که قطعا یکی از سه چهار تن مربی باصلاحیت این رشته در ایران بوده(3)، دو کمک مربی (حسن بیرجندی و یحیی ثروت) هم در کلاس بوده اند که به این ترتیب میتوان گفت نسبت آموزشدهنده به کارآموز در این برنامه با هر معیاری مناسب بوده است.
«نداشتن برنامهی دقیق برای استقرار در گردنه» هم نمی تواند از موارد قصور تلقی گردد ، زیرا مشخص است که در یک برنامهی کوهنوردی، جای استقرار و خواب، کوهستان است؛ این حادثه هم در ارتباط با مکان استقرار پیش نیامده، و البته به دلیل آن که محل شبگذرانی در کنار جاده بوده، نسبت به بیشتر برنامههای کوهنوردی دیگر، جای امنی هم به حساب میآمده است.
«کمبود تجهیزات» نیز نمیتواند مورد استناد قرار گیرد، چرا که برای کندن غار برفی فقط بیل و کلنگ کوهنوردی لازم است که در آن برنامه موجود بوده است. پوشاک و تجهیزات شرکتکنندگان در برنامه هم به استناد عکسهای موجود از افراد زنده مانده و جان باختگان، بسیار خوب (و حتی بالاتر از متوسط ایران) بوده است. اگر، منظور این است که چرابیلها هنگام برگشت از محل کلاس در در وانت گذاشته شده، باید گفت که این بیاحتیاطی یا عدم پیشبینی، مطلقا برعهدهی سرپرست برنامه بوده و ارتباطی با باشگاه دماوند و مدیریت آن ندارد (هر کس که فقط دو سه برنامهی کوهنوردی اجرا کرده باشد، میداند که اساسا «ارتباط با مربی اعزامی به منطقه» در بیشتر مواقع موضوعیت و امکان ندارد؛ اگرچه مدیر عامل باشگاه، چند ساعت پیش از حادثه با مرحوم خلیلی خوشهمهر تماس داشته و هشدارهای لازم را به او داده بوده است). سرپرست برنامه، “میل سونداژ” هم داشته که این وسیله و “نخ بهمن” و زندهیاب، به طور معمول در برنامههای کوهنوردی و آموزشی (بهویژه تا آن زمان) مورد استفادهی کوهنوردان ایرانی (و بیشتر کوهنوردان خارجی) قرار نمیگرفته و هنوز هم بهندرت مورد استفاده قرار میگیرند. دلیل هم این است که این گونه وسایل چندان در دسترس نیستند؛ حجم و وزن بار کوهنورد را زیاد میکنند؛ و میزان موثر بودن آنها در صورت ریزش بهمنهای بزرگ مورد تردید جدی است.
همچنین در مورد «وضعیت هوای روز حادثه» باید گفت هنگامی که کلاسی در کنار جاده برگزار میشود، آن برنامه از شمول برنامههای کوهنوردی (پیمایش مسیرهای وحشی و بدون امکانات) خارج است. در چنین برنامهها، به طور کلی فرض بر این است که هر قدر که هوا خراب باشد، امکان گریز از شرایط سخت فراهم است؛ به خصوص که مسیر شمشک- دیزین (حداقل تا آن تاریخ) همیشه در زمستانها پر رفت و آمد و زیر نظر راهداران بوده است.
علت حادثه
آنچه که موجب مرگ هشت کوهنورد و اسکیباز در برنامهی سال 1388 شده، تشخیص ندادن خطر ریزش بهمن در شرایط بارش برف در آن نقطهی بهمنخیز بوده است. دقیقا معلوم نیست که سرپرست برنامه یعنی مرحوم فرشاد خلیلی خوشهمهردر چه شرایط روحی بوده که با وجود کارآزمودگی، و برخلاف روحیهی محتاطی که همهی دوستانش در او سراغ داشته اند(4)، تصمیم به گذر از جادهای که در آن روز شرایط بس خطرناکی داشته، میگیرد. البته، قرائنی هست که این ظن را تقویت میکند که او در یک وضعیت پر دلهره تصمیم به برگشت سریع به تهران داشته (از جمله، این که فرزند او در آن روزها بیمار بوده است). این موضوع، نیاز به بررسیهای بیشتر دارد، اما در هر صورت واضح است که باشگاه دماوند و مدیریت آن، هیچ تاثیری در تصمیمگیری یا قصور مرحوم خلیلی که خود یک کوهنورد و مربی کاملا باصلاحیت بوده، نداشته اند و اساسا این گونه تاثیرگذاریها در برنامههای خارج از شهر، ناممکن و دور از ذهن است.
نتیجهگیری
اقدام به گذر از منطقهی بهمنگیر، یک “خطای محض” بوده که از سوی سرپرست برنامه صورت گرفته و احتمالا مشاهدهی فعالیت راهداران که بنا بر فرض، شرایط آن جاده را به خوبی میشناسند نیز به این اشتباه او دامن زده است. به بیان دیگر، سرپرست برنامه و راهداران و دیگر حاضران در منطقه، دچار یک خطای بزرگ ناخواسته شدند که در نتیجهی آن چنین حادثهی تاسف برانگیزی رخ داد.