نئاندرتال!

سایه‌ی حیوانی مهیب

بر دهانه‌ی غار…

لب می‌گزیم و از ترس

می‌لرزیم؛

من

پدرم

قبیله‌ام…

 

کاری ساخته نیست

از خدایان نقش بسته بر دیوار…

گور دسته‌جمعی کوچکی است، غار

و معمایی

برای کاوشگران آینده!

لب می‌گزیم و از ترس

می‌لرزیم؛

من

پدرم

قبیله‌ام…

 

عصر، عصر نوسنگی است

با این همه کاش هرگز

تفنگ اختراع نشده بود!

شعر از کرم رضا تاج مهر / شاعر و نویسنده لرستانی