چندی پیش، رییس انجمن علوم خاک ایران در نامهای به حسن روحانی، آشکار کرد که نهتنها موضوع خاک برای دولتمردان ایرانی به طور عام، فاقد اهمیت است، بلکه بیش از ۱۲ سال است که هیچ یک از وزرای جهاد کشاورزی، برای چند دقیقه هم که شده، درخواست ملاقات انجمن با ایشان را نپذیرفتهاند. لابد به این دلیل که کارهای مهمتری دارند!
راست آن است که شکوائیهی منوچهر گرجی، واقعیت عریان و بیرونی نگاه کلان نظام جمهوری اسلامی ایران به موضوع محیط زیست را آشکارا فاش میسازد؛ چه ما خوشمان بیاید و چه نیاید! حتی ملاقات تاریخی ۱۷ اسفند عالیترین مقام جمهوری اسلامی ایران با گروهی از کارگزاران، متخصصان و فعالان حوزهی محیط زیست و منابع طبیعی هم، به رغم شوقبرانگیز بودن آن برای دوستداران طبیعت ایران، تأییدکنندهی واقعیت پیش گفته است! اینکه چرا باید بیش از ۳۶ سال از پیروزی انقلاب اسلامی بگذرد تا نوبت به محیط زیستیها برسد؟
به هر حال، حاصل این نادیدهانگاشتنها، آنی شده که اینک میبینیم و با یاخته یاختهی وجودمان درک میکنیم؛ اینکه ۱۸ میلیون بلوط را در باختر وطن از دست دادهایم؛ اینکه ۸۵ درصد از اندوختههای آبی زیرزمینی را بالا کشیدهایم؛ اینکه ۹۰ درصد از چهارپایان علفخوار خود را نابود کردهایم؛ اینکه نه حال بختگان و پریشان و جازموریان و کافتر و گاوخونی و ارژن و مهارلو و طشک و هامون خوب است؛ نه حال انزلی و آلماگل و گمیشان، ارومیه و هورالعظیم و شادگان و دست آخر اینکه چنان منفعلانه عمل کردهایم که حتی هنوز اغلب اصحاب رسانه – چه رسد به مردم عادی – در پایتخت ایران هم نمیدانند که میزان سالانهی نشست زمین در جنوب تهران به ۹۰ برابر شرایط بحرانی در اتحادیه اروپا (۳۶ سانتیمتر) رسیده است.
در چنین شرایطی خطایی نابخشودنی است که همچنان با اصرار بخواهیم وانمود کنیم: جملگی مصیبتهایی که هماکنون در صحنهی محیط زیست ایران حادث شده، ناشی از قهر اقلیمی و خشکسالی طبیعی است. ما باید بپذیریم که یک خشکسالی بزرگتر، مخربتر و نگرانکنندهتر در قلمرو سیاسی ایران زمین ریشه دوانیده که نگارنده از آن تعبیر به خشکسالی مدیریتی میکند؛ سرطان پیشبرندهای که فقط با مدیریت خردمندانه و صادقانهی خشکسالی میتوان آن را از ریشه زدود.
به عنوان مثال، اگر بپذیریم ارزش هر تن خاکی که ناشی از فرسایش از دست میدهیم، فقط ۲۸ دلار است؛ آنگاه چنانچه نرخ فرسایش سالانهی خاک را در ایران ۵ میلیارد تن در نظر بگیریم (البته این رقم تا ۶٫۴ میلیارد تن در سال هم تخمین زده شده است)، به رقم باورنکردنی ۱۴۰ میلیارد دلار خسارت در سال میرسیم که کشور و دولت و مردم برای تماشای منفعلانهی از دست دادن خاک میپردازند.
چه باید کرد؟
ما در انتخاب آرمان توسعه، مرتکب یک خطای استراتژیک شدیم؛ نباید کشور را و مسیر توسعه را به سمت وابستگی بیشتر به منابع آب و خاک سوق میدادیم؛ در سرزمینی که میانگین ریزشهای آسمانی آن در سال، ممکن است بیش از ۵۰ درصد تغییر بکند، باید به سمت معرفی و رونق آن گروه از کسب و کارهایی رفت که کمترین وابستگی معیشتی را به آسمان و خاک و آب دارند.
این یگانه راهی است که میتواند دورنمای کاهش خسارتهای محیط زیستی را در وطن امیدبخش و پیشبرنده، روشن نگاه دارد.