۱۶ آذر

در مورد ۱۶ آذر بسیار شنیده‌ایم و یا خوانده‌ایم
اولین تجربه‌ی خود من در سال ۱۳۵۴، تعطیلی دانش‌گاه بود، تقریبن از روزهای اول آذر دانش‌گاه تق و لق می‌شد و هفته‌ی دوم آذر هیچ کلاسی تشکیل نمی‌شد، دانش‌جویان شهرستانی به شهرهای خود سفر می‌کردند و تعداد کمی از بچه‌ها برای مطالعه به کتاب‌خانه می‌آمدند. خوب سلف‌سرویس دانش‌گاه هم باز بود برای کارمندان، استادان و دانش‌جویانی که پی‌گیرانه سفر روزانه‌ی خود به دانش‌گاه را ادامه می‌دادند.
من آن‌سال از این فرصت استفاده کردم و خانه‌مان را رنگ کردم، یک‌تنه! بتونه، آستری و …

ناگفته نماند که در روزهای حساس مانند ۱۶ آذر، التهابی هم در بین دانش‌جویان بود، نگرانی از به‌اصطلاح شلوغ شدن دانش‌گاه و شانس کتک خوردن از گارد و شاید دست‌گیری!
نمیدانم اولین بار نیروی انتظامی کی وارد دانش‌گاه شد، ولی تا بهمن ۱۳۵۷، گارد ویژه همیشه در دانش‌گاه بود و حتا برای خود، ساختمان و استراحت‌گاه هم داشتند.

در علم و صنعت، محل اعتراض‌ها یا کتاب‌حانه‌ی مرکزی بود، یا سلف‌سرویس و یا تریا و معمولن با هیس کشیدن شروع می‌شد و پس از آن اگر در کتاب‌خانه بود، صندلی‌ها به هوا می‌رفت و اگر  در سلف بود، بعد از هیس کشیدن قاشق‌زنی روی میز یا بشقاب هم اضافه می‌شد و بعد میز و صندلی و گاهی هم دیگ ناهار به هوا می‌رفت.
گارد هم البته بیکار نمی‌ماند و اگر درمحل بود که بلافاصله دست به کار می‌شد و اگر نه، چند دقیقه‌ی بعد خود را می‌رساندند و چشم زهری از سایرین می‌گرفتند.
۱۵ خرداد ۱۳۵۵ من هم از لطف گاردیان بی‌نصیب نماندم و باتون محکم و جانانه‌ای خوردم که باقیمانده‌ی ترم مرا تعطیل کرد و …