معمایی به نام روز درختکاری!

 

    در هفته‌ی درختکاری به سر می‌بریم. صبح امروز نگارنده هم در سواحل بوشهر به همراه دوستداران محیط زیست در آیین کاشت نهال‌های حرا شرکت کرد و البته خبرها و آمارها می‌گوید که سالانه فقط در چنین ایامی بیش از یک میلیون نهال جدید در ایران کاشته می‌شود؛ قصه‌ای که سال‌های سال است ادامه دارد و قابل انتظار است که بپرسیم چرا همچنان رد محسوسی از چنین نمایش شورانگیزی در کاشت درخت بر صحنه‌ی طبیعت ایران نمی‌بینیم؟ پرسشی که سبب شد تا دیروز – ۱۵ اسفند ۱۳۹۲ – سرمقاله روزنامه شرق را به آن اختصاص دهم …

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم

گر همه زهر است، چون خوردیم ساغر نشکنیم

پیش ما یاقوت، یاقوتست و گوهر گوهر است
دأب ما اینست، یعنی: قدر گوهر نشکنیم
هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند
قند اگر بسیار شد، ما نرخ شکر نشکنیم
عیب پوشانِ هنربینیم ما طاووس را
پای پوشانیم اما، هرگزش پر نشکنیم
ما درخت افکن نه ایم، آنها گروه دیگرند
با وجود صد تبر، یک شاخِ بی بر نشکنیم

    همیشه همینگونه بوده … همه خود را در صف دوستداران درخت و حامیان طبیعت و آرزومند هوای پاک می‌دانند و به قول وحشی بافقی، آشکارا حساب خود را از درخت‌افکنان جدا تصور می‌کنند. با این وجود، معلوم نیست چرا در کشوری که از عالی‌ترین مقام تا شهروندان عادی‌اش می‌توانند دقایقی چند در مدح درخت و مواهب حضورش در زندگی داد سخن دهند، پیوسته باید از وسعت رویشگاه‌های جنگلی ارزشمندش در هیرکانی، زاگرس، مانگروها و خارتوران کاسته شود؟ چگونه است که اینک دست روی دست می‌گذاریم تا به بهانه‌ی احداث سدی مثلاً در شفارود، حدود یک میلیون اصله درخت از حیز انتفاع ساقط شود؟ چگونه می‌شنویم که دست کم دو میلیون اصله از ارزشمند‌ترین بلوط‌های ما در زاگرس به دلیل آفتی به نام سوسک چوبخوار باید از منطقه حذف شوند؟ چرا با واقعیت تلخی به نام محو شمشاد هیرکانی – گونه‌ی انحصاری جنگل‌های شمال کشور – روبرو شده و عملاً کار چندانی از دست ما ساخته نیست؟ و چرا در حالی که کیفیت ارزشمند‌ترین جنگل‌های طبیعی ما در ارسباران، سواحل دریای کاسپین، خلیج فارس، دریای عمان و کوهستان‌های باختری وطن در ناگوارترین شرایط خود به سر می‌برد، گروهی خود را به کاشت چند درخت یا چند صد درخت یا اصلاً چندین هزار نهال در اطراف سکونتگاه‌های انسانی مشغول کرده و دلخوش ساخته‌اند؟

سرمقاله دیروز شرق

    به باور نگارنده و در شروع هفته‌ی درختکاری که عموماً شاهد غرس نهال توسط بزرگان و نخبگان کشوری و لشکری و رهبران مذهبی هستیم، باید نهادی در دل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور شکل بگیرد تا به درستی به پایش و ارزیابی قلمرو جنگل‌های دست‌کاشتی بپردازد که در طول دست‌کم دو دهه‌ی گذشته کاشته شده و اینک نشان چندانی از آنها نیست! هست؟ به نظرم اینک زمان طرح این پرسش جدی است که آیا اولویت ما نباید به جای کاشت درخت در اقالیم نامناسب و با تحمل هزینه‌های استقرار گزاف، مراقبت از رویشگاه‌های طبیعی وطن در شمال، باختر، جنوب و مرکز کشور باشد؟

    کلام آخر آن که
اگر امروز سرانه‌ی فضای سبز هر ایرانی به کمتر از هیجده‌صدم هکتار کاهش یافته، در صورتی که رقم نظیر آن در جهان، هشت دهم هکتار (بیش از ۴ برابر) است؛ نباید خود را گول زده و فکر کنیم که این نقصان را می‌توان صرفاً با کاشت درخت در جنگل‌کاری‌های شهری جبران کرد. چه، آنچه که کیفیت زندگی ایرانیان را تضمین کرده و ضامن حرکت روبه رشد مردم خواهد بود؛ نه فقط افزایش فیزیکی قلمرو جنگل‌های دست‌کاشت که تضمین استمرار مفهومی است که از آن با عنوان خدمات بوم‌سازگانی (اکوسیستمی) یاد می‌شود؛ خدمت ارزشمندی که همین چهارشنبه گذشته – ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ – رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، ارزش بخشی از خدمات آن را در حوزه زیگونگی (تنوع زیستی)، ۲۰۰ برابر ارزش ظاهری چوب و علوفه تولیدی در سطح ۸۵ میلیون هکتار از مراتع کشور دانست و باید بپذیریم: یگانه راه پاسداری از آن، تعهدی واقعی به رعایت طراحی، بارگذاری و چیدمان توسعه بر بنیاد توانمندی‌های بوم‌شناختی و واقعیت‌های جغرافیایی ایران‌زمین است و بس.

Posted in: دسته‌بندی نشده