آرزوهای کوچک یا توقعهای بیجا، خانم ابتکار و همکارانش در یک امتحان بزرگ

مدتی است بعد
از استقرار دولت آقای روحانی رسانه ها اعلام می کنند که امید در بین مردم هویدا
شده و آرامش به مردم برگشته است. نمی دانم آرامش در بین فلات ایران نشینان چه معنی
دارد که این جمله به این مقدار در بین رسانه ها انتشار می یابد. فرض می کنیم معنی
اصلی آرامش برقرار شده باشد ولی آیا در بین فعالان و امیدواران اصلاح محیط زیست هم
اینگونه است؟ آیا آنچه که الان به خاطر مسائل آلودگی، ریزگردها و بارانهای اسیدی،
انقراض گونه های جانوری و گیاهی، شکار بی­رویه، ساخت و سازهای غیر قانونی و  بسیاری دیگر از مسائل و مشکلات زیست محیطی کشور
کمی بارزتر شده و گزارشات با تندی بیشتری بیان می شود حاکی از آرامش است؟ منظورم
دقیقا در بین زیست محیطی هاست. می دانم که درویش عزیز تا همینجای واگویه من، تداعی
دایی جان ناپلئون همیشگی وبلاگستان سبز البت محیط زیستی آنرا در ذهن خود دارد. و پیش
بینی می کند که این دایی جان سبز نویس چه می خواهد بگوید. نه این دفعه کمی
امیدوارانه تر خواهم نوشت ولی آنچه را که طالبم شفاف تر بیان می کنم.


بعد از حکم
ریاست محیط زیست برای خانم دکتر ابتکار، امیدی که به بازگشت کمی منطق و تفکر اصولی
به فضای زیست محیطی ایران  برگشت شاید
هیچوقت تکرار شدنی نباشد. انتخاب آقای دکتر کهرم، کارشناس و استاد مسلم  محیط زیست که همیشه حرفهایش تلنگری بر عقب
ماندگی مدیریت زیست محیطی در کشور بوده به عنوان مشاور، انتخاب آقای مهندس مجابی
به عنوان معاون پشتیبانی، این سید بزرگواری که در طول هشت سال گذشته هیچوقت محیط زیست را فراموش نکرد و خود
را دور از آن ندانست و فعالیتهایش بر کسی پوشیده نیست، انتخاب آقای دکتر متصدی به
عنوان معاون محیط زیست انسانی و در نهایت انتخاب درویش این آینه امید که تمامی
نوشته هایش علی رغم داشتن مخالفان خاص خود تزریق امید دائمی برای دستیابی به یک
محیط زیست سالم است به عنوان یکی دیگر از مدیران محیط زیست در برحه زمانی فعلی
مجموعه ای را در کنار هم جمع کرده است که راه فراری را جز اصلاح برای محیط زیست در
تفکر هیچ دلسوز محیط زیست باقی نخواهد گذاشت. حقیقتش با اینکه خوشحال هستم که این
افراد در ساختار سازمان وارد شده اند و می توانیم امیدوار باشیم که تغییرات به
مرور قابل دستیابی خواهد بود ولی نگران هم هستم. آیا می توانیم امیدوار باشیم که دست
کم تا دو سال آینده تصمیگیریهای مناسبی را در خصوص واردات سوخت استاندارد به کشور
داشته باشیم. زندگی و سلامت مردم مهمتر است یا خودکفایی در تولید بنزینهایی که
مردم را به صورت تدریجی زجرکش می کنند؟ آیا میتوانیم امیدوار باشیم که دست کم در
طول یک سال آینده خودروهایی مثل نیسان وانت و پژوی 405 از رده خارج شوند؟ آیا سمجی
و خودخواهی خودروسازان برای ساخت حلبیهایی که فقط آدمکش هستند (چه فیزیکی و چه
زیست محیطی) مهمتر از جان مردمند؟ آیا می توانیم امیدوار باشیم که خودروهای فرسوده
حالا به هر تعدادی که هستند حداقل نیمی از آنها در طول دو سال آینده از چرخه حرکت
در شهرهای ایران حذف شوند؟ آیا دادن یارانه نقدی (که جز گداپروری کار دیگری را
ترویج نمی کند) به تمام مردم ایران مهمتر است یا کشتار تدریجی و ناقص الخلقه شدن
نوزادانی که در آینده باید متولد شوند؟ آیا می توانیم امیدوار باشیم که تا سال
آینده واقعا دیگر خودروی زیر یورو 4 در کشور تولید نشود؟ چرا نباید با یک تفکر
صحیح واردات خودرو آزاد شود؟ و همچنان بی مبالاتی و دلال مسلکی خودروسازان و قطعه
سازانی که حتی برای خانواده خود نیز نگران نیستند و یا شاید هم هیچکدام از اعضای
خانواده اشان در ایران نباشند، بر قوانین تجاری این کشور حکمفرما باشد و حتی وزیری
که خود قول آزادسازی قیمتهای خودرو را در ابتدای وزارتش داده بود و هدفش آزادسازی
ورود خودروهای استاندارد و پیشرفته بود به کام سودجوییهای آنها فرو رود و حرف خود
را در کمتر از یکماه پس بگیرد؟ آیا می توانیم امیدوار باشیم که تا دو سال آینده
بنزین قیمت واقعی خود را بگیرد و استفاده از خودروهای سالم و ساخته شده بر اساس
اصول صحیح زیست محیطی دیگر با مصرف بالای بنزین کشور را آلوده نکنند؟ آیا می توان
امیدوار بود که تا دوسال آینده اجرای اصول صحیح آموزش و تبلیغات برای کمک به حفظ
محیط زیست دست کم در عرصه مدارس به صورت کتابی طراحی و ارائه شود و کودکان ما
همانگونه که قرآن این کتاب آسمانی ما را یاد میگیرند و با آن بزرگ می شوند محیط
زیست خود را هم بشناسند و برای آن دل بسوزانند. آیا می توانیم امیدوار باشیم باتصویب قانونهای مناسب در خصوص کارآیی NGOهای محیط زیستی و کمک به فعالیتشان از سوی محیط زیست مردم به مرور دخیل در تصمیمگیریهای محیط زیستی شوند؟ آیا می توانیم امیدوار باشیم ظرف
دو سال بحث ممنوعیت تغییر کاربری جنگلها در شمال به صورت واقعی اجرا شود؟ و یا
اینکه همچنان با وصل شدن به یکی دو عضو شورای اسلامی روستا می توان عرصه های
کشاورزی و جنگل را به راحتی به مسکونی تبدیل کرد و حتی با فاصله زیاد از جاده گاز
و برق و آب هم برای آنها کشید؟ آیا بحث شکار بی رویه را می توان در چهار سال
مدیریت کرد و بعد از آن شاهد بود که شکار با حفاظت همراه می شود؟ آیا می توان
امیدوار بود که یگانهای حفاظت محیط زیست تقویت شوند و دست کم در صورت مبارزه با
تجاوزگران به محیط زیست به اعدام محکوم نشوند و یا به وسیله آنان شهید نشوند؟ آیا
می توانیم توقع داشته باشیم که بحث ایمنی زیستی در بحث واردات مواد غذایی در کشور
اعمال شود و وقتی یک خبرنگار از سر دلسوزی گزارشی برای برنجهای آلوده می دهد تهدید
به مرگ نشود؟ احساس می کنم این موارد کمترین توقعی است که می توان در کوتاه مدت از
تیم بی نظیر خانم دکتر ابتکار داشت. فکر نمی کنم این مواردی که عرض کردم خیلی توقع
بیجایی باشد و در طول دو تا چهار سال قادر به انجام آن نباشند. من می دانم و می فهمم که
آگاه سازی فلات ایران نشینان برای تبدیل شدن به یک مردم دلسوز طبیعت کار سختی است،
می دانم و می فهمم که این مردم هیچگاه به خاطر مسائل و مشکلات اقتصادی که در طول
سالیان با آن گرفتار بوده اند و به خاطر تفکرات دلال مسلکانه و منفعت جویانه و
خودکامگی ذاتی و عدم وجود یک تفکر زندگی گروهی و وابسته به اجتماع نتوانسته اند
جمع بندی صحیحی از ملزومات یک زندگی اجتماعی صحیح داشته باشند ولی بالاخره باید از
جایی شروع کرد که طلیعه های این آغاز در دو تا سه سال آینده قابل دیدن خواهد باشد.

با اینکه دوست
ندارم تفکرات دایی جان ناپلئونیم را پرورش بدهم و میدان داری آن را در این قضیه
عیان کنم ولی حقیقتگرایی و ساده گوییهای دکتر ناصر کرمی و اندیشمندان منتقد سیاستهای کنونی محیط زیست کشور را هم در خصوص مشکلات و
عدم اجرای صحیح تصمیمات زیست محیطی در کشور را هم نمی توانم نادیده بگیرم. به قول
درویش می توانم؟

زیاده واگویه
هایی شد که بیم و امیدهایم را نشان می دهد ولی دلم هم نمی خواهد متهم به نق زدن
شوم و نوشته ام به فهرست بلند بالای آقای دکتر محسنیان راد اضافه شود که بازهم نق زدیم
و نقد نکردیم و راه حلی هم ندادیم. نهایت آرزویم این است که دست کم نیمی از آنچه
را هم که بالا گفته ام در دو سال آینده ببینم. موارد نگاشته شده فقط مواردی بود که حس کردم آرزوهای دست یافتنی است که می توان در کوتاه مدت اثرات آنها را دید و این ناشی از فراموشی مواردی چون بحران دریاچه ارومیه، خشک شدن تالابها، بحران کارون و زاینده رود، بحث سدها و موارد دیگری که تمامی دلسوزان طبیعت بسیار واقفتر از این حقیر هستند نیست.

از خداوند آرزوی موفقیت دکتر ابتکار
و همکارانشان را دارم و اطمینان دارم که هم آقای مهندس مجابی گرامی و هم درویش
نازنین این دایی جان ناپلئون وبلاگستان سبز (البت از نوع محیط زیستی اش) را می
بخشایند که کمی پرتوقع واگویه هایش را ابراز کرد.

ارادتمند

سررشته داری

Posted in: دسته‌بندی نشده