12/12/1390 جمعه ساعت 7 صبح به سمت سرخ رود حرکت خواهیم کرد و طی یک برنامه داوطلبانه و طبیعت دوستانه برای قوهای مهاجر و گرسنه سرخ رود غذا خواهیم برد . باشد که مادر طبیعت مقداری از بی مهری های ما انسانها را بواسطه محبت به این پرنده های اسطوره ای ببخشاید .
ناگفته نماند که امید تنها درنا سیبری این روزها در سرخ رود درکنار قوها حضور دارد و امیدوار هستیم که امید را دیده و از آن عکاسی کنیم .
ملاحظات:
1- هزینه برنامه 10000 تومان بوده که کرایه و هزینه های احتمالی کثر شده و بقیه به انجمن محیط بانان برای تهیه غذا برای پرنده هل تحویل داده میشود .
2- آوردن چکمه برای دوستانی که قصد نزدیک شدن به قوهای زیبا را دارند ضروری است .
3- تمامی وعده های غذایی بعهده داوطلبان بوده و باید توسط اشخاص تامین شود .
4- به تمامی دوستان پیشنهاد ... “روزی در کنار پرنده ها -دیدار ماسرخ رود 12 اسفند 90”
سلام
سلامی به روشنی آنچه طبیعتش می خوانیم؛ نه به تاریکی صدای پیش رونده تخریب .
صدایی به بزرگی آنچه که روزی در ایران مقدس بود؛ آب، خاک، هوا و درخت؛ روزی که هیچ چیزش مثل امروز نبود. هوای آلوده و پر از انواع آلاینده ها، خاک لبریز از سموم و کودهای شیمیایی، آبی که مسوولان وجود نیترات، جیوه و دیگر سموم را در آن در حد استاندارد ذکر می کنند و درختانی که هر ساله شاهد قلع و قمعشان هستیم. یکروز به نام سدسازی و روزی دیگر برای صنعتی شدن. زمانی با هدف سود اقتصادی کارخانه های چوب و به نام برداشت علمی و روزی دیگر در اثر فقدان لوازم اطفای حریق جنگل در ساختار محیط زیست و منابع طبیعی کشور.
سلامی دوباره از پنجره ای دیگر اما همچنان برای ثروت هایی که ملی خوانده شده و قرار است بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی تک تک ایرانیان حافظش ... “دوباره سلام”
آرزوی میرزایی از عاشقان میانکاله بود که به درخواست اینجانب وارد گروه بهشهر شد تا با دلایل و مستندات من را در قانع کردن منطقی دوستان بهشهر برای اعتراض به ساخت جاده کمک کند اما بارها مورد بی مهری قرار گرفت و تا آخرین لحظات عمرش از میانکاله دفاع کرد .این نوشته را آرزو میرزایی عزیز چند روز قبل از پروازش آماده کرده تا بر روی صفحه بهشهر قرار دهد اما هرگز این فرصت را نیافت . شبی که این نوشته را آماده کرده بود برای من فرستاد تا قبل از انتشار آن را بخوانم . روحش شاد یادش گرامی.
—————————————-
پرندهها در قفس خوشبختترندفرناز شهیدثالث
رنگینکمانِ بالهایشان را باز میکنند، پرندگان آزاد از قفس؛ و تو را به ملکوت آسمان میبرند، با رقص زیبایشان در هوا. آرزو میکنی هیچ پرندهای در قفس آدمها نباشد و اسیر خودخواهی ما نشود و آزاد در هوا پرواز کند. اما ... “عاشقی که پرواز کرد (آرزو مرزایی)”