سرگشته در قفقاز (6)، کازبک
شب 23 شهریور را در جوتا گذراندیم؛ چند تن در مهمانپذیری ساده و ارزان، و چند تن دیگر در هتلی که میشد آن را در مقیاس روستا، سه ستاره دانست. روز بعد، تا خودروهایی از کازبکی بیایند و ما را به آن شهر ببرند، عصر شد. شب را در مهمانپذیری در کازبکی گذراندیم و روز بعد با خودرو تا کلیسای گرگتی در ارتفاع 2170 متری که متعلق به قرن چهاردهم میلادی است، رفتیم. این فاصله را خودروهای کمکدار در نیم ساعت طی میکنند و اگر بخواهیم مسیر نیمه جنگلی را پیاده پشت سر بگذاریم، باید سه ساعتی وقت بگذاریم.
هوا صاف و بسیار خوب بود. بارهای سنگین را به اسبها سپرده بودیم و حدود ساعت 8 به سوی پناهگاه بتلمی (Betlemi) راه افتادیم. از گرگتی، از راه پاکوب مشخصی در یک مسیر ساده تا گردنهی Sabertse (2900 متر) میرویم. در اینجا یک بنای بسیار کوچک با صلیب (که در جای جای گرجستان، زیاد به چشم میخورد) وجود دارد. از گردنه، دید خوبی به منطقهی Khevi و بلندیهای آن داریم: کوه کازبک یا Mkinvartsveri (نام بیشتر متداول در گرجستان) در شمال گردنه، و چند قلهی بالای چهار هزار متر در جنوب، و تودهی چائوخی در جنوب شرق.
از گردنهی سابرتس، مسیر تا پناهگاه به صورت یک نیمدایرهی بزرگ در امتداد درهای یخچالی طی میشود. از حدود 3200 متر، بر روی یخ و یخرفت (moraine) پا میگذاریم. توضیح این که روی تابلویی که در گردنه هست، نوشته شده که مهمترین یخچال این منطقه، یخچال گرگتی است که از ارتفاع 2900 متر شروع میشود و تا قله ادامه دارد، طول آن 7 کیلومتر و مساحتش حدود 6 کیلومتر مربع است. اما، پیدا است که تغییرات اقلیمی در چند سال اخیر، ارتفاع یخ دائمی را دویست سیصد متر بالاتر برده است.
از حدود ظهر، مه در ارتفاعات شکل میگیرد و ما در شرایط مهآلود، حدود ساعت یک بعد از ظهر به پناهگاه (3650 متر) میرسیم. در پناهگاه باید نزد مسوول مربوطه نامنویسی کرد تا اتاق در اختیارتان بگذارد. برای چادر زدن در بیرون هم محدودیتی وجود ندارد.
نمای کازبک از روی گردنه ی سابرتس
اوایل یخچال گرگتی (زیر ژناهگاه بتلمی)
بر روی یخچال گرگتی
چند اصل پایه در طبیعتپیمایی و گردش بیرون از شهر
عباس محمدی- خبرآنلاین
شاید آنچه که در زیر میآید، برای خوانندگان این تارنما بدیهی باشد و نیازی به بیان آن در اینجا نبینند! اما، بد نیست که گاه پارهای چیزهای بدیهی را به خودمان یادآور شویم و آن را به دیگران هم یاد دهیم. هنوز هم در بیشتر گردشگاههای ایران، با مشکل زباله روبرو هستیم؛ پس این نکتهها را به هر شیوهای که میتوانیم، به دیگران آموزش دهیم… .
کوهها، دشتها، و ساحلها، باارزشترین گردشگاهها هستند که ما بی آن که هزینهای برای آنها پرداخته باشیم، از آنها استفاده میکنیم. به پاس برخورداری از این نعمتهای بیمانند، و برای آن که خود و فرزندانمان بتوانیم همیشه از آن بهره ببریم، لطفا به چند نکته توجه داشته باشید:
* همیشه یک یک کیسه همراه داشته باشید و زبالههای خود را در آن بریزید و به محلهای جمعآوری زباله برسانید. توجه داشته باشید که در بیشتر روستاها یا چایخانهها و خوراکخانههای بینراهی امکان گردآوری و دفع اصولی یا بازیافت زباله نیست؛ بهتر است که پسماندهای خود را به شهر برسانید.
* زبالههای تجزیهنشدنی (پلاستیک، نایلون، شیشه، قوطی،…) برای همیشه در طبیعت میمانند و چشماندازهای طبیعی را مخدوش میکنند. گردآوری جداگانهی این پسماندها، بازیافت آنها را سادهتر میکند و درآمدی برای اشخاص دست اندر کار فراهم میسازد.
* زبالههای تجزیهشدنی مانند پسماندههای خوراک، پوست میوه و کاغذ، برای تجزیه به زمان کم و بیش طولانی و شرایط ویژه نیاز دارند؛ ریخت و پاش آنها در طبیعت سبب زشت شدن محیط، ایجاد آلودگیهای میکروبی، و ترغیب دیگران به ریخت و پاش میشود.
* از دفع ادرار و مدفوع، و استفاده از مواد شوینده یا صابون در داخل یا حریم رودها و جویبارها (فاصلهی حدود 70 متر از کناره) خودداری کنید.
* از لگدکوب کردن و چیدن گیاهان، و آسیبرسانی به جانوران خودداری کنید. به مکانهایی که ممکن است آشیان پرندگان و دیگر جانوران باشد، نزدیک نشوید.
* در کوهستان و دیگر محیطهای طبیعی همیشه از راههای پاکوب گذر کنید، و میانبر نزنید تا خاک فرسوده نشود.
* با خودرو وارد پهنههای طبیعی نشوید. از شستن خودرو یا تعویض روغن در کنار رودها و در دیگر نقاط طبیعت خودداری کنید.
* روشن کردن آتش در طبیعت، سبب لکهدار شدن زمین، مرگ موجودات زندهی خاک، آلودگی هوا، و افزایش شدید خطر آتشسوزی میشود. تا حد امکان از این کار خودداری کنید، و برای گرم کردن یا درست کردن خوراک، از چراغهای پیکنیکی یا منقل استفاده کنید. در صورت درست کردن آتش، دقت کنید که باد جرقههای آن را به سوی گیاهان خشک نبرد. هنگام ترک محل، روی بقایای آتش، آب و خاک بریزید.
* خلاصه آن که به گونهای وارد طبیعت شوید و ار آن بیرون روید که ردّی از شما باقی نماند!
* با کسانی که اصول بالا را رعایت نمیکنند، گفتگو کنید و به آرامی از ایشان بخواهید که در حفظ محیط زیست بکوشند.
* محیط زیست و منابع طبیعی، ثروتهای ملی ما و متعلق به همگان هستند؛ موارد تجاوز به آنها را به مسوولان گزارش کنید و پیگیر حقوق خود باشید.
سرگشته در قفقاز (5)، عکسهایی از چائوخی
اگرچه در چائوخی، دیوارههای یکدست بلند با سنگ محکم چندان به چشم نمیخورد، اما به نظر میرسد که روی یالهای آن میشود کوهنوردیهای فنی و “دست به سنگ” هیجانانگیزی انجام داد.
گزارش یک برنامهی عالی…
گزارش صعود زمستانی مسیر سال ۴۸ لهستانیها روی دیوارهی علم کوه
در یکصد و پانزدهمین نشست همگانی انجمن کوهنوردان ایران در تهران
تهران- خیابان انقلاب، خیابان خاقانی، ستاد سازمانهای مردمنهاد شورای شهر
از ساعت ۱۷ تا ۲۰ روز دوشنبه ۲۷ مرداد ۹۳
حیف و میل اموال عمومی در منطقهی گلستان
حسین آخانی* – خبرآنلاین
چگونه 120 میلیارد تومان در گلمندره گم میشود؟!
این روزها خبرهای سوزناکی از آتش سوزیهای پی در پی در
جنگلهای پارک ملی گلستان به گوش میرسد. آتشی که با ساختن جاده و سوزاندن صدها میلیارد تومان از بودجه بیت المال ساخته شد تا با تشدید آتش سوزیها و کشت و کشتار باقیمانده حیات وحش، بهشت تنوع زیستی ایران را به جهنمی سوزان تبدیل کند. اما داستان حیف و میل کردن سرمایههای ملی در اطراف پارک ملی گلستان تمامی ندارد.
چرا اینجا سد میسازید؟! اینجا که رودخانه نیست!
این سد برای جلوگیری از سیل است. در ادامه خودش توضیحات تکمیلی را داد. بعد از سیل 80 و 81 تصمیم گرفته شد این سد ساخته شود. 10 سالی مطالعه آن طول کشید. الان هم مصوب و ساخت آن تازه شروع شده است.
بودجه آن چقدر است؟
برآورد اولیه 120 میلیارد تومان. 7 سال هم برای ساخت آن پیشبینی شده است.
شرکت سازنده کیست؟ ……….
جالب بود که حتی برای تأمین آب فعالیتهای ساختمانی سد چاه زده بودند، چون آبی در آنجا نبود. اعصابم به کلی به هم ریخته بود. یاد گفتههای اخیر وزیر نیرو افتادم که خودشان اعتراف کرده بودند که ما در سدسازی افراط کردیم. سدهایی ساختیم که آبی برای پر کردن آنها نبود. سدهایی ساختیم که آورد رودخانهها با حجم سد همخوانی نداشت و اینجا هم باید سخنان ایشان را تکمیل کرد که سدهایی ساخته میشوند که بناست با آب دیجیتالی آنها را پر کنیم تا جلوی سیلهای خیالی را بگیرد.
مقابله با سیل یکی از سطحیترین استدلالهایی است که بتوان با آن ساخت چنین سد عظیمی را توجیه کرد. اصلاً سیل گلستان از منطقه دست شاه و رودخانه درازی و دشت منشأ گرفته بود نه از این دره. علت آن هم شکسته شدن دو سد خاکی در رودخانه درازی و قز قلعه بود. میزان بارندگی در محدوده سد حدود 200 میلیمتر است و محال است بتواند آب زیادی بیاورد تا باعث سیل شود. البته اگر هم آبی جاری شود، سهم اکوسیستم منطقه است و برای پارک ملی گلستان و حفظ جنگلهای منطقه ضروری است. این آب نباید در پشت سدی با تبخیر بالا ذخیره و نابود شود. سؤالی که به ذهن خطور میکند: اگر این دره سیل خیز است چرا مردم در بستر آن کشاورزی میکنند؟ سؤال دیگر آن است آیا این سد ارزیابی زیست محیطی دارد؟
چرا در کشوری که بودجه کل سازمان حفاظت محیط زیستش در سال 92 فقط 90 میلیارد تومان بود و در سالجاری 180 میلیارد پیشبینی شده است، برای ساخت یک سیل بند در یک دره خشک باید 120 میلیارد تومان هزینه شود؟
آقای چیت چیان! از شما خواهش میکنم هر چه سریعتر تا دیر نشده جلوی حیف و میل شدن سرمایههای ملی را در گلمندره بگیرید. سدسازی در درهای که آبی ندارد نه تنها مسخره است، بلکه ظلمی است در حق مردم و تاریخ این سرزمین. نگذارید اتفاقات ناگواری که در سد داریان، سد سیوند، سد شفارود، سد گتوند، 15 خرداد، سد شورک و حوضه دریاچه ارومیه اتفاق افتاد باز هم تکرار شود.
آقای روحانی! از شما هم میخواهیم در شرایط سخت اقتصادی که باید با اجرای برنامههای اقتصاد مقاومتی کشور را از حیف و میل کردن سرمایههای ملی دور کنیم و با مصرف کردن درست منابع عدالت و سازندگی را توأمان پیش ببریم، اجازه ندهید پروژههایی که نه تنها بیتالمال را به فنا میدهد، بلکه محیط زیست کشور را هم نابود میکند، ادامه یابد.
من تمام منطقه را بررسی کردهام. تا به حال 2 کتاب و چندین مقاله بینالمللی در مورد منطقه منتشر کردهام. حاضرم مجانی هر کاری که بخواهید برای شما انجام دهم تا جلوی اتلاف 120 میلیارد تومان پول مردم محروم ایران در دره خشک گلمندره گرفته شود.
* استاد دانشگاه تهران
برودپیک امسال، آوردگاه عاشقان
همایش گرامیداشت صعود کنندگان “مسیر ایران” روی برودپیک، از ساعت 4 تا 7 بعد از ظهر 16 آبان در شهر آمل و با تلاش دفترهای نمایندگی انجمن کوهنوردان ایران در شهرهای آمل، بابل، قائمشهر، و ساری برگزار شد. در این همایش حدود پانصد نفر (و ازجمله، خانوادههای بزرگی، جراهی، و کیوان) شرکت داشتند (گزارشی از این همایش را میتوانید در تارنمای انجمن دوستداران دماوندکوه بخوانید).
من در آن همایش، سخنرانی داشتم که متن زیر، بخشی از ان سخنرانی است.
در جهانی زندگی میکنیم که کار، به کسب درآمد، و پیروزی به طمع ترجمه شده است. این ترجمان نادرست که برخلاف عشق ذاتی انسان به پیروزی (موفقیت) و کار است، بخش مهمی از سامانهی سلطهگری و ایجاد فضای پذیرش سلطه است. فضایی که زندگی را به کشمکش میان مردم و درگیریهای پایان ناپذیر میان ملتها، و جهان را به محل فشار بیرحمانه بر منابع طبیعی و محیط زیست بدل ساخته است. در این سامانه چنین القا میشود که کار اگر به ثروت بیشتر نیانجامد، بیارزش است، و پیروزی آن است که مرتبهی اقتصادی شخص را در این جهان لایه لایه شده بالاتر ببرد. جهانی که در آن، انسانها اگرچه به صورت متراکمی در کنار هم هستند، اما با ترفندهای زیرکانهای به دور از هم و بی ارتباط موثر اجتماعی نگاه داشته شدهاند.
سامانهی سلطهگری، منکر ارزش ذاتی کار و تلاش، و ناهی مردم از شورآفرینی و عشقورزی است؛ هر برنامه و گامبرداری شما در این جهان وارونه و در این آوردگاه بدلی –که ناهماهنگ با روح طبیعت است- اگر به گرفتن یک امتیاز مادی ملموس نیانجامد، کاری بیهوده تلقی میشود. کسانی که سکانهای این جامعهی “همستیز” را به دست دارند، با انواع آموزههای به اصطلاح عاقلانه که در واقع مجموعهای از دستورعملهای تحمیل شده به جان آزادیخواه و پرشور و دگردوست انسانی است، میکوشند که خرد عاشقانه را تحقیر کنند و به جای آن به عقل منفعتخواه اصالت ببخشند. آنان با روشهای گوناگون، مستقیم و یا نامحسوس، پیوسته به ما یادآور میشوند که پیروزی معنایی ندارد جز این که املاکی بزرگتر و خودروهایی گرانتر و حسابهایی پرپولتر و میزهایی بزرگتر برای نشستن در پشت آنها، داشته باشیم. آنان با سخنرانیهایی که ماهرانه پرداخت و پیرایش شده، به بچههای ما یاد میدهند که «جهان از دیرباز همین گونه بوده و در پیوسته بر همین پاشنه چرخیده، و هم، چنین باید باشد؛ فقط باید مصلحت خود را تشخیص داد و در چارچوبهی نظم کنونی پیش رفت و کلاه خود را نگاه داشت».
در این جهان سرد سوداندیش که فرماندههانش را سودایی جز زر اندوزی و مرتبهخواهی در سر نیست، و در آن به تعبیر اخوان: نگه جز پیش پا را دید نتواند… هر چند گاه یک بار، افراد و گروههایی سر بر میآورند که سرود سرخوشانهای سر میدهند و ما را به رفتار طبیعی مهرورزانه یا به تلاش عاشقانهی “بیمنظور” فرا میخوانند. به نظر من، آیدین، پویا و مجتبی، از این دسته انسانها بودند؛ انسانهایی که مصلحتاندیشی رسمی را کنار گذاشتند و عاشقانه در پی دلبر خویش رفتند و از این رهگذر، به زبان حافظ، «این همه عکس می و نقش مخالف” را از فروغ رخ خود به ما نشان دادند. کجا میتوانستیم چنین جلوهای از تلاشهای شورانگیز، و چنین گردهماییهای دوستمدارانه را ببینیم، اگر چنان نمایش عاشقانهای به دست آن جوانان پوینده اجرا نمیشد؟!
حشنوارهی بین المللی عکس صلح و محیط زیست
مرکز صلح و محیط زیست، گروه دیدهبان کوهستان انجمن کوهنوردان ایران، و سازمان حفاظت محیط زیست، در بهار 1393 جشنوارهی بین المللی با موضوع “صلح و محیط زیست” را در خانهی هنرمندان ایران برگزار خواهند کرد.
برگزار کنندگان، عکس را رسانهای تاثیرگذار میدانند که میتواند سبب ارتقای فرهنگ همگانی برای برقراری صلح، حفظ طبیعت، و پیوستگی دو امر صلح و محیط زیست شود. عکاسان میتوانند با عکسهایی که بیانگر طبیعتدوستی، پیوستگی جامعههای انسانی با طبیعت، همزیستی انسان و حیات وحش، اثر مخرب جنگ بر محیط زیست، و دیگر زمینههای مرتبط باشد، در این نمایشگاه شرکت کنند.
دبیرخانه جشنواره آغاز به کار کرده است و فراخوان و جزییات بیشتر، بعدا به آگاهی خواهد رسید.
در مخالفت با پناهگاه سازی
تا جایی که من آگاهی دارم، چندین ماه است که میان یک گروه طرفدار ساخت پناهگاه در کیامکی داغ و جمعی از دیگر کوهنوردان که معتقد اند با وجود سه پناهگاه روی این کوه کوتاه نیازی به پناهگاه دیگری نیست، بحث و مجادله وجود دارد. نامهی زیر که از سوی گروه اخیر نوشته شده، دلایل مخالفت با ساخت پناهگاه چهارم را بیان میکند.
همچنین توجه دوستان را به چند مقالهی دیگر در این زمینه جلب میکنم:
پناهگاه ها ؛ دوگانه ی بهره برداری و حفاظت از کوهستان
همایش میدان میشان، و پناهگاه سازی
جناب آقای شامیپور
رییس محترم هیات کوهنوردی استان آذربایجان شرقی
با سلام؛
به آگاهی میرساند که مدتی است گروهی از افراد که خود را کوهنورد میدانند، اقدام به دستکاری گسترده در طبیعت کوهستان کیامکی داغ و تخریب منطقه در ارتفاع حدود 3000 متری کرده و قصد دارند پناهگاه چهارمی به مجموعه پناهگاههای این کوه اضافه کنند. از آنجا که گروههای بسیار بزرگتری از کوهنوردان و طبیعتدوستان، چه در استان و چه در دیگر نقاط کشور، به شدت با این عمل خودسرانه مخالف هستند، و به دلیل آن که متاسفانه ما نتوانستهایم با گفتگو آن آقایان را قانع کنیم که دست از عمل خود بردارند، ما امضا کنندگان زیر خواهشمندیم که جنابعالی و مجموعهی هیات کوهنوردی به هر طریق که صلاح میدانید، مانع اقدامات ایشان شوید.
در زیر، دلایل مخالفت خود را با ساخت پناهگاه مورد نظر آقایان شرح میدهیم:
1- همان گونه که میدانید، کوهستانها به لحاظ تامین آب و علوفه و تاثیرات مثبت دیگر در چرخهی حیات، از مهمترین منابع طبیعی کشور هستند که بنا به ماهیت خود، محیط زیست بسیار شکنندهای دارند. هرگونه دستکاری در این محیطهای حساس میتواند خسارتهای جبران ناشدنی را موجب شود.
2- کوهها، طبق اصل چهل و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جزو “انفال و ثروتهای عمومی” تلقی میشوند و به این دلیل، اشخاص حق ندارند که بر اساس تشخیص خود و بدون مجوزهای لازم در آنها دخل و تصرف کنند.
3- کوهستان کیامکی داغ، “منطقهی شکار ممنوع” و تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست است. ادارهی محیط زیست منطقه نیز مخالف ساخت پناهگاه جدید در منطقه است. نیازی به گفتن نیست که ایجاد تاسیسات در کوهستان، امنیت حیات وحش را به خطر میاندازد و مامنی خواهد بود برای “شکار دزدان”. خداوند در سورهی مبارکهی حجر، آیهی 19 فرموده است که در زمین، کوهها و دشتها را قرار دادیم و در آنها هر چیزی را به اندازه و موزون آفریدیم. در سنن مذهبی ما نیز حمایت از حیات وحش مورد تاکید قرار گرفته است، چنان که امام صادق (ع) فرمودهاند “هیچ پرندهای در دریا و خشکی صید نمیشود و هیچ حیوان وحشی کشته نمیشود مگر آن که تسبیحگویی از بین رفته است”. شایسته نیست که در جمهوری اسلامی، اندک مناطق باقیمانده برای زیست جانوران و گیاهان وحشی، مورد تجاوز قرار گیرد و وضع “موزون” و زیبای طبیعت به هم ریزد.
4- مطابق مادهی 11 آییننامهی اجرایی قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست، “هر عملی که موجب از بین رفتن رستنیها و تغییر اکوسیستم شود، در پناهگاههای حیات وحش و مناطق حفاظت شده که اراضی آن متعلق به دولت باشد، بدون اجازه ممنوع است”.
5- از جنبهی کوهنوردی نیز هیچ نیازی به ساخت این پناهگاه نیست، چرا که هم اکنون یک پناهگاه در ارتفاع 2200 متری، یک پناهگاه در 3300 متری و یک جانپناه هم بر روی قله (3347 متری) وجود دارد، و این همه در حالی است که کل مسیر پیاده روی از روستای داران تا قلهی کیامکی داغ، بیش از سه ساعت نیست! بدیهی است که ورزش کوهنوردی باید در یک محیط طبیعی انجام شود و نه در محیطی که به شکل افراطی تجهیز شده و صورت “شهری شده” یافته است. در گفتگوهایی که با آقای ساریخانی مسوول محترم پناهگاههای فدراسیون کوهنوردی داشتهایم، ایشان نیز با ساخت پناهگاه جدید مخالف هستند.
با توجه به موارد یادشده، خواهشمند است هرچه زودتر برخورد قانونی لازم را با دست اندر کاران ساخت پناهگاه جدید کیامکی داغ معمول فرمایید. ما امضا کنندگان زیر و قاطبهی جامعهی کوهنوردی کشور، همراه و پشتیبان جنابعالی خواهیم بود.
با احترام و با سپاس از توجه شما
علیحسین حسین زاده، مهدی احمدی، تورج پرتوی، امیر الهامی . 22/7/1392
(لازم به یادآوری است که انجمنها و اشخاص دیگری هم موافقت خود را با مضمون این نامه اعلام کردهاند، از جمله: انجمن پزشکی کوهستان ایران و گروه دیدهبان کوهستان انجمن کوهنوردان ایران)
برودپیک، و عقل و احساسات در کوهنوردی (2)
یک کوهنوردی خوب، از جهاتی شبیه به یک قطعه موسیقی دلنشین رمانتیک است؛ گونهای زیبایی و لذت تجریدی در آن است که فقط با احساسات میتوان آن را دریافت و نه با خرد و منطق. این موسیقی و فعالیت را نمیتوان معنی کرد، و بیشتر اوقات نمیتوان برای آن، توجیهی اجتماعی یا تاریخی ساز کرد، مگر آن که خود سازندهی موسیقی یا صعود کننده نامی بر کار خود گذاشته و یا مناسبتی برایش تعریف کرده باشد. موسیقی را فقط باید شنید، و کوهنوردی خوب را فقط باید اجرا کرد (یا شاهدش بود و گزارشاش را خواند) و در جذبهی آنها غرقه گشت. اگر در جهان موسیقی، صدها چهرهی درخشان بودهاند که در قالبهای کلیسایی، داستانسرایانه، آوازی، و… به شیوهای درکشدنی، موضوعهایی را بیان کردهاند، در مقابل بسیاری از موسیقیدانها – از جمله بزرگترین چهرهی تمام دورانها: بتهوون- هم بودهاند که آزادانه، شورشگرانه، و خیالپردازانه، یعنی در سبک رمانتیسم، به تصنیف موسیقی پرداخته و ستایش دیگران را برانگیختهاند.
کوهنوردی هر قدر که نوجویانهتر باشد، رمانتیکتر هم هست، چرا که رمانتیسم یک شیوهی «… فرار به رویا، فرار به گذشته، به سرزمینهای دوردست، به تخیل… [و گریز از] چهارچوبهی خشک قواعد کلاسیک،… از آزادی دروغین و رشد [جامعهی] سرمایهداری [بوده است]… نسل رمانتیک، نسل “آرزوهای بر باد رفته” است و مکتب آنها، مکتب سرخوردگی»(6). همان گونه که رمانتیسم، شورشی بود بر ضد عقلگرایی “دوران روشنگری” که میخواست هر رفتار و موضوع انسانی را با زبان خشک استدلال و خرد تفسیر کند، کوهنوردی نوجویانه هم واکنشی است به کوهنوردی “منطقی” و حسابگرانهی رسمی یا همگانی.
در اینجا، منظور امتیاز دادن به نوجویی یا رد کردن کوهنوردی متداول نیست، بلکه منظور این است که نباید همهی مولفههای کوهنوردی ماجراجویانه و مرزشکن را با معیارهای کوهنوردی کلاسیک ارزیابی کرد. در کوهنوردی نوآورانه باید اصالت را، در برابر عقل، به احساس داد. در این صورت است که میتوانیم نامهی آیدین بزرگی را که پیش از رفتن به برودپیک نوشته بود و خواسته بود که پس از رفتناش منتشر شود، تفسیر کرد. من، این نامه را سند شورش نوجویان در برابر وضعیت موجود ارزیابی میکنم.
ماجرای عقل و احساس، دستمایهی قرنها گفتمان فلسفی بوده است(7)؛
از سقراط و افلاطون تا دکارت (1650- 1596) و پس از او، متفکرانی بودهاند که می پنداشتند عقل تنها راه کسب شناخت است. دکارت حتی در صدد برآمد که حقایق فلسفی را همچون معادلههای ریاضی به اثبات برساند، زیرا همچون افلاطون معتقد بود که به حواس نمیتوان اعتماد کرد. برعکس، دیوید هیوم (1776- 1711) معتقد بود آنچه که بنا به عادت، درست و ثابت به نظر میرسد، لزوما بجا و همیشگی نیست؛ او حتی میگفت که اندیشهی یک کودک بازتر است زیرا او بردهی عادتها نشده و هیچگونه پیشداوری ندارد. هیوم معتقد بود که عقل نیست که گفتار و کردار ما را تعیین میکند، بلکه عواطف است که چنین میکند. برای مثال، ما از روی احساسات به نیازمندان کمک میکنیم و اصولا “رفتارهای بامسوولیت” ربطی به استحکام عقل ندارد. هیوم میگفت «اگر من ترجیح دادم که تمام جهان ویران گردد تا انگشت من خراشی نیابد، این مغایر عقل نیست». به بیان دیگر، اگر قرار باشد که جهان فقط بر پایهی عقل و منطق باشد، حفظ خود و موقعیت خود اولویت خواهد داشت. فیلسوفانی هم بودهاند، مانند کانت (1804- 1726) که معتقد بودهاند در ادراک ما از جهان، هم حس دخالت دارد و هم عقل، زیرا ما با حواس خود “مادهی شناخت” را به دست میآوریم و با ادراک درونی خود “صورت شناخت” را فراچنگ میآوریم.
اگر همیشه عقل روزمره و عادت شده را راهنمای خویش قرار دهیم، چه لزومی دارد که برای مثال در این جهان پرجمعیت، نگران از گرسنگی مردن مردم افریقا یا قربانی سیل شدن پاکستانیها باشیم؟! چرا باید نگران تخریب طبیعت و ضایع شدن “حقوق آیندگان” باشیم؟! چرا باید وقت خود را تلف کنیم و آسیبدیدهای را از میان جاده به بیمارستان برسانیم؟! چرا نباید از یک منبع عام مانند جنگل و مرتع ملی یا خزانهی کشور، حداکثر استفاده و سوء استفادهی ممکن را به نفع خود بکنیم؟! و بر پایهی همین عقلی که از احساسات دور است، چرا باید پا را از مرزهای امن روزانه –شامل کسب و کار مطمئن خویش- که ضامن پیشرفت مادی خودمان است، فراتر بگذاریم و در جستجوی عشق یا رکوردزنی به کوهستانهای پرخطر برویم؟ در تمام این موردها، و صدها مثال دیگر که میتوان آورد، نیروی موثر بر رفتار درست یا مطلوب، همانا احساسات است. با تکیه بر مثالی دیگر (که یوستین گُردر میآورد) میتوان گفت نقش احساسات در روند زندگی چنان بااهمیت است که ممکن است فردی جنایتکار را به خاطر کمعقل بودن از مجازات مستثنی کرد، اما هیچگاه او را به خاطر بی احساس بودن معاف نمیکنند.
اگر بخواهیم در سبک و سنگین کردن سود وزیان یا خیر و شر کارهایی که به آنها دست میزنیم، برآوردی داشته باشیم، پر بیراه نیست که به بحث “وظیفهی اخلاقی” کانت نظر کنیم؛ برابر این نظر، مهم این است که کاری را بکنی که میدانی درست است، یعنی نیت خیر داشته باشی (شبیه به بحث الاعمال بالنیات در مباحثههای اخلاقی خودمان) و مهم نیست که به نتیجه برسی یا نه. مثلا این مهم است که پولی را برای کمک به فقیران گردآوری کنی، و مهم نیست اگر آن پول را گم کنی. در گفتمان زیستمحیطی، من معتقدم که مهم این است که تو همانند یک سرباز شرافتمند، از میهنات (محیط زیستات) دفاع کنی، مهم نیست که سنگر به سنگر مجبور به عقبنشینی شوی. هم چنین است در کوهنوردی؛ مهم این است که تو به راه عشق و به راه کشف بروی، مهم نیست که به چه نتیجهای برسی یا چقدر هزینه بپردازی.
با این رویکرد (توجه به شیوه، نه التفات به نتیجه) بود که در سال 1375، به یاد همایون محبوب، آن جوان عاشق که در بلندای دوبرار جان باخته بود، نوشتم: آنان که میپرسند “چرا کوهنوردی؟!” نمیدانند که «چرایی در کار نیست… این ورزش و تفریح نیست… بازی عشق و مرگ است، به مبارزه طلبیدن خود است، و ممزوج شدن با عناصر سهمگین طبیعت است. کسانی که دل به این راه ندادهاند به چون و چرا بر میخیزند، اما آنان با زبان دیگری سخن میگویند و با الفبای دیگری مشق زندگی را کتابت میکنند. راهپویانی که سر به عقل معاش و تدبیر روز نسپردهاند، دریادلاند و پای به کوه میگذارند تا از دریا و کوه فراتر روند. در این مسیر، سلامت جسم که هیچ، تمامی جان هم ملاحظهای است که در مرتبههای پایین قرار دارد»(8).
در ماجرای برودپیک، دوستان کوهنورد بیست- سی عامل را در شکلگیری فاجعه برشمردهاند؛ درست است که آسیبشناسی آن برنامه (و هر رویداد دیگر) میتواند برای آیندگان درسآموز باشد و سبب ارتقای کار شود، اما پرسش این است که آیا میتوان این همه عامل را به خوبی و به کمال مدیریت کرد و از تمام آنها دوری جست؟! آیا نه این است که در هر برنامهی دیگر نیز چند تایی از این عاملها در کار بودهاند، اما عامل تصادف و بخت یاری کرده و فاجعه رخ نداده است؟! و آیا میتوان همیشه با رعایت دقیق تمام اصول پذیرفته شده، کاری بزرگ و خیالانگیز ارایه داد؟!
نباید با اتکا بر عادتهای خود و بنا بر عقل متعارف، کار به یاد ماندنی آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی را ارزیابی کنیم؛ آنان عاشقانی بودند که مصداق سخن پر اعجاز و گویای خواجهی شیراز اند: بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست/ آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست/ ما را ز منع عقل مترسان و می بیار/ کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست. همچنین میتوانیم از آنان با زبان احساسی شاعر بلندپایهی معاصر، احمد شاملو، سخن بگوییم: تنها توفان کودکان ناهمگون میزاید/ همساز/ سایهساناناند/ محتاط/ در مرزهای آفتاب/ در هیات زندهگان مردهگاناند./ وینان/ دل به دریا افکناناند/ به پای دارندهی آتشها/ زندهگانی/ دوشادوش مرگ/ پیشاپیش مرگ… .
عباس محمدی، مدیر گروه دیدهبان کوهستان انجمن کوهنوردان ایران
پینوشت
1) نجاریان، حسن. رویای صعود، برودپیک 8047 متر، انتشارات بامداد کتاب، 1389
2) سبز پرس، 18/3/1392
3) در مورد فروکاستن مدرنیته به مدرنیزاسیون در ایران، نگاه کنید به: میرسپاسی، علی. دموکراسی یا حقیقت، انتشارات طرح نو، 1381، فصل ششم
4) نگاه کنید به: باتامور، تام. منتقدان جامعه، ترجمهی محمد جواهر کلام، انتشارات مهر ویستا، 1390، فصل هشتم
5) میرسپاسی، همان، فصل دوم
6) سید حسینی، رضا. مکتبهای ادبی، انتشارات نگاه، 1384، جلد اول، ص 162
7) در این بخش، از این منبع سود جستهام: گُردر، یوستین. دنیای سوفی، داستانی دربارهی تاریخ فلسفه. انتشارات نیلوفر، چاپ یازدهم، 1387. به علاقمندان بحث “عقل و احساس” توصیه میکنم که بهویژه بخشهای دکارت، هیوم، لاک، و کانت را بخوانند.
8) گاهنامهی آرش، شمارهی 11، خرداد 1375
آخرین دیدگاهها