به میان سبزهها میروم و ساقههای ترد گنــــدم را
لمس میکنــــم،
انگار که نشاط و ســرور طبیعت به بدنم رســوخ کرده اسـت،
از خــود میپرسم:
به راستی که کتاب گستــردهی هسـتی، همین طبیعت اســت،
درحالی که ما در کتابخانهها و درمیان ورقهای پارهی کتابهای دیگـــران
به دنبال آن میگردیــــم …
کریشنا مورتی
سرانجام حاصل بیش از ۲۰ ماه تلاش جواد قارایی و گروه سختکوشش در مجموعه ایرانگرد ۲، جواب داد و ایرانیان از ساعت ۴۰ دقیقهی بامداد نهم فروردین ۱۳۹۴ شاهد پخش نخستین قسمت از این مجموعهی متفاوت و ماندگار بودند؛ مجموعهای که به شکلی حیرتانگیز و باورنکردنی در شبکههای مجازی با استقبال روبرو شده و تا این لحظه به نظر میرسد حتی بیشتر از کلاه قرمزی و در حاشیه از بازخوردها و واکنشهای مخاطبان در دنیای مجازی برخوردار بوده است.
به جواد قارایی و همکاران سبزاندیش و حرفهایاش دست مریزاد میگویم؛ زیرا او بار دیگر ثابت کرد: اگر مجموعهای با عشق، درایت و تخصص ساخته شود؛ حتی اگر داستانی، طنز یا چالشی هم نباشد، مخاطب پرشمار و گستردهی خود را پیدا میکند. بیشک ایرانگرد ۲، در شمار آن گروه از آثار برتر سینمای مستند ایران جای خواهد گرفت که نه فقط در ابعادی ملّی که در قلمرویی جهانی هم مورد توجه قرار میگیرد. به نظرم، جواد ادامهی سزاواری از مستندسازان نامدار ایرانی چون سهراب شهید ثالث، خسرو سینایی، فرهاد ورهرام، فتحالله امیری، مانی میرصادقی و … است؛ نسل جستجوگر، تابوشکن و هنجارآفرینی که مخاطبینشان را وامیدارند تا تمام قد در برابر عشقشان به طبیعت، سینما و تلویزیون ایستاده و کلاه از سر بردارند.
قصهی آن دخترک بلوچ ۵ ساله که در کانال آب، بی جان شد؛ قصهی قاطری که سقوط کرد یا سفری که به پایان نرسید و آمار هوایی که آمار نبود! از جمله مصداقهایی است که نشان میدهد ایرانگرد در برهم زدن قواعد مرسوم پخش در رسانهی ملّی، میتواند استادانه عمل کند.
امروز به همین مناسبت، نامهای خطاب به دکتر محمّد احسانی، مدیر شبکه یک سیما نوشتم و ضمن قدردانی از این مجموعه، خواهان تجدیدنظر در زمان پخشش شدم.
با این وجود، خیلی نگران ندیده شدن ایرانگرد نیستم! چون مهمترین و مؤثرترین تبلیغ، مردمی هستند که با یکبار دیدن ایرانگرد، توصیه به تماشایش را در نوروز ۱۳۹۴ همچون یک عیدی سبز به آنهایی که بیشتر دوستشان دارند، ارایه خواهند کرد! نخواهند کرد؟