اگر زاگرس در ایران نبود!

یادداشت پیش رو، متن کامل سخنرانی‌ام در دومین کنفرانس ملی مخاطرات زاگرس است که در روز ۱۴ اسفند ماه ۱۳۹۳ در تالار شهدای محیط زیست – پارک پردیسان تهران – برگزار شد.

با فتحی بیرانوند

تو مهربان باش، بگذار بگویند:
ساده است؛
فراموشکار است؛
زود می‌بخشد.
سالهاست دیگر کسی در این سرزمین، ساده نیست…
اما تو تغییر نکن!
تو خودت باش و نشان بده
آدمیت هنوز نفس می‌کشد …
حسن ریوندی

    هر هکتار جنگل پهن‌برگ می‌تواند سالانه تا ۲ هزار متر مکعب آب را در خاک نفوذ داده و از هدررفتش ممانعت کند. در حقیقت سرعت نفوذ آب در خاک جنگلی، دست کم ۴۰ برابر خاک غیرجنگلی است. بنابراین، حراست از رویشگاه‌های جنگلی به طور همزمان دو کارکرد مثبت دارد: نخست آنکه سدهای طبیعی زیرزمینی را پر می‌کند که همان اندوخته‌های آبی راهبردی کشور به شمار می‌روند و مهم‌تر آنکه با کاهش ضریب هرزآب، از جابجایی خاک و هدررفت ارزشمندترین ماده‌ی حیاتی زمین ممانعت به عمل آورده و آن را از گزند سیل‌ها می‌رهانند. این در حالی است که در این محاسبه، از میزان اندک نرخ تبخیر در رویشگاه‌های جنگلی به نسبت اراضی برهنه صرفنظر شده است. به عبارت ساده‌تر، حفظ رویشگاه شش میلیون هکتاری زاگرس، به معنی تأمین آب برای نیاز شرب مردمان کلان شهری است که ۱۲ برابر تهران امروز جمعیت دارد. کوتاه‌تر آنکه اگر زاگرس هیچ کارکرد دیگری هم نداشت – که دارد – به تنهایی می‌تواند کابوس تشنگی را از ۱۶۰ میلیون ایرانی امروز و فرداهای وطن بزداید!

    آیا قدر این گوهر را می‌دانیم؟
تقریباً سرچشمه‌ی اغلب رودهای بزرگ، مشهور و خاطره‌انگیز ایرانی؛ از اروند و کارون و کرخه و دز و مارون و زهره و جراحی و بهمن‌شیر گرفته تا سفیدرود و زاینده‌رود و گاماسیاب و سیروان و زرینه‌رود و سیمینه‌رود، مدیون زاگرس هستند؛ زاگرسی که اگر حالش خوب باشد، می‌توان ادعا کرد که کبک ایرانیان خروس می‌خواند! همان کبکی که اینک با لکنت‌های فراوان گاه به زاغی می‌ماند و بس.
اینکه هنوز بیش از ۶۰ درصد عشایر و ۱۰ درصد روستانشینان زاگرسی، به اندوخته‌های چوبی زاگرس، چون هیزم زیر دیگ یا ذغال منقل نگاه می‌کنند، نشانه‌ی نگران‌کننده‌ای است که آشکارا فاش می‌سازد: مدیریت حاکم بر زاگرس درنیافته که دارد چراغ سبز به معامله‌ای زیانبار نشان می‌دهد که مشغول معاوضه‌ی طلا با مس است! فشار بی‌امان بر زاگرس، سبب شده تا بر بنیاد یافته‌های سازمان متولّی جنگل‌های کشور، ارتفاع متوسط توده‌های جنگلی زاگرس از ۱۲ متر به ۸ متر کاهش یافته و همزمان، چتر تاج پوشش ۷۵ درصد از درختان زاگرس به کمتر از ۲۵ درصد برسد. این در حالی است که هنوز اشاره‌ای به خشکیدگی میلیون‌‌ها درخت بلوط و بنه در طول یک دهه‌ی اخیر ناشی از تشدید رخداد ریزگردها، کشاورزی در زیراشکوب و چرای بی‌رویه نکرده‌ایم.
کوتاه سخن آنکه چاره‌ای نداریم جز آنکه کیفیت زندگی باختر‌نشینان را به شادابی دوباره‌ی جنگل‌های زاگرس پیوند زده و به کمک دانشی میان‌رشته‌ای، بکوشیم تا با کاهش وابستگی معیشتی به سرزمین، معرفی و حمایت واقعی از رونق کسب و کارهای سبز و استحصال انرژی‌های نو، مجال خودنمایی یابند؛ آرمانی که تحقق نخواهد یافت، مگر آنکه در تقویت سرمایه‌های اجتماعی زاگرس بیش از هر زمان دیگر هم قسم شده، نگاه‌های امنیتی و گرایه‌های فرامتنی و دست و پاگیر دیوانسالارانه را از دست و پای تشکل‌های مردم‌نهاد برداشته و به جای غلبه‌ی تفکر مدیریت سازه‌ای در ساماندهی به اندوخته‌های آبی زاگرس، در اندیشه‌ی مدیریت مصرف باشیم؛ آموزه‌ای که نخستین نشانزد پیروی از آن، شاید احترام به جوامع محلی دوست‌دار چشم‌اندازها و کهن‌سازه‌های منحصربه فرد زاگرس چون کانی بل و آبشار آتشگاه باشد، ارزش‌های یگانه و مورد احترامی که آب‌سالاران بتن‌محور همچنان می‌کوشند تا آنها را قربانی سازه‌های پهن‌پیکر و سیمان‌اندودی چون سد خرسان سه و داریان کنند و کماکان خود را به فراموشی می‌زنند که برای حفظ پایداری دوباره‌ی گتوند و کارون ۴ و کاهش خسارت‌های ناشی از احداث آنها، چه خون دل‌ها و بیم‌هایی که بر مدیریت منطقه و کشور و نیز مردم محلی وارد نساخته‌اند.
باشد که در زاگرس با مردم و برای مردم تصمیم بگیریم و نشان دهیم که همانگونه که در گندمان، کانی‌برازان، گل سفید، کبیرکوه، کلال پاوه و اشترانکوه پیروز بودیم و اجازه ندادیم تا توان تاب‌آوری طبیعت از تاب بیافتد، تاب و توان بایسته را دوباره به تمامیت زاگرس برگردانیم.

سحر آن است که بیدار شود اقیانوس
سحر آن است که خورشید بگوید، نه خروس