دکتر حسین آخانی: مشکل محیط زیست ایران انقراض متخصصین اکولوژیست است

سایت نجات پاسارگاد: دکتر حسین آخانی استاد و مدیر بخش علوم گیاهی در دانشکده زیست شناسی در بین طرفداران محیط زیست در ایران چهره شناخته ای است. ایشان از اندک چهره های دانشگاهی است که در سالهای گذشته فارغ از محافظه کاری های موجود به بیان راهکار و انتقاد هایی سازنده در خصوص وضعیت زیست بوم ایران پرداخته اند.

جایزه نوروز و انتخاب ایشان به عنوان «بهترین شخصیت محیط زیست و میراث طبیعی سال 92»*بنیاد جهانی پاسارگاد بهانه ای شد برای گفت و گو با ایشان.

در این گفتگو ما به دنبال طرح پرسش های صرفاً تخصصی نبودیم، هدف آن بوده و هست که از لابلای نظرات منتخبان محیط زیست راه هایی پیدا شود برای ارتباط هر چه بهتر مردم، کوشندگان محیط زیست و کارشناسان. راهی برای برون رفت از وضع موجود و مرهمی برای زخم های بی شمار زیست بوم ایران

 سپهر سلیمی:   یک سوال ساده و در عین حال مهم؛ چرا در ایران هم مردم و هم مسئولین  نسبت به وضعیت محیط زیست بی توجه هستند؟ یک زمانی اطلاعات کمی در مورد وضعیت محیط زیست بود و رسانه ها توجه زیادی به این موضوع نمی کردند ولی در حال حاضر این شرایط تا حدودی تغییر کرده است، چرا هنوز هشدارهای زیست محیطی شنیده نمی شود؟ چرا علیرغم برگزاری ده ها همایش و انتشار صدها مطلب و خبر در مورد سدسازی اما باز هم سد گتوند ساخته می شود؟ و چرا هنوز پروژه های طبیعت ستیزانه رونق دارد؟ چرا هنوز نسبت به مصرف انرژی بی توجه هستیم و …؟

دکتر آخانی: این سوال مهم ولی سختی است. لذا پاسخ به آن بیش از آنکه قطعی باشد، کمی با حدس و گمان همراه است. من قبلا اشاره ای داشتم که مشکل محیط زیست ایران، انقراض یوز پلنگ نیست، بلکه انقراض متخصص محیط زیست و بخصوص اکولوژیست است. حتی در مقاله ای که تحت عنوان “20 انتظار از ابتکار” نوشتم، این نکته را به عنوان مهمترین درخواست خود از رئیس سازمان مطرح کردم، که اگر می خواهید در آینده سازمانی قوی داشته باشید و بتوانید مشکلات محیط زیست را حل کنید، باید متخصصان زبده اکولوژی تربیت کنید.

با توجه به اینکه دانشگاههای ایران قادر به این کار نیستند، ضرورت دارد صدها بورسیه داده شود. حتی اگر نیمی از آنها به کشور برگردند، می توانند کمک بزرگی به حل مشکلات محیط زیست و مدیریت توسعه پایدار کنند. .

درست است این روزها همه بلند می گویند، دریاچه ارومیه خشک شده، جنگلهای بلوط خشک شده، آلودگی افزایش یافته و ساخت گتوند رسوایی بزرگی در تاریخ مهندسی کشور است، اما به راستی چند نفر می توانند با عدد و رقم دلایل این رویدادها را ذکر کنند و راههای احیای ارومیه را با توجه به پیچیدگیهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی ایران ارائه کنند، برای آلودگی اطلاعات مستقل بدهند و دقیقا بگویند، سهم هر دستگاه دولتی، صنایع، خودروها، و یا هر فرد عادی در ایجاد آلودگی چیست؟

همه آنچه ما می شنویم آمارهای دولتی است که خیلی نمی توان به درستی آنها مطمئن بود. دانشگاههای ما تقریبا روی هیچکدام از این موضوعات تحقیق اساسی نمی کنند. علت آن این است که کدام دستگاه دولتی حاضر است به محققی پول بدهد که فردا مچ خودش را بگیرد؟

تحقیقات هم بیشتر برای مقاله سازی است و بس. سازمان محیط زیست که باید مهمترین سازمان سفارش دهنده این تحقیقات باشد، نه پولی برای این کارها دارد و نه کادر کارشناسی و مدیریتی آن علاقه ای به حمایت از این تحقیقات دارند. با این وضعیت مشکلات محیط زیست ما شده در کلی گویی و غور زدن! حتی اندک متخصصانی هم که هستند، همدیگر را قبول ندارند و برای تقسیم منابع کوچک مالی با هم در ستیزند.

بودجه های ضعیف تحقیقاتی دانشگاهها هم اغلب اعضای هیئت علمی را به سوی محافظه کاری و زدو بند هدایت می کند. آدمی هم که محافظه کار شد و یا برای پول به زدو بند متوسل شد، نمی تواند محققی صادق، مستقل و با شهامت باشد.  در مورد سد سازی مطمئن بدانید وزارتی که خود بانی سد سازی است، نمی گذارد اطلاعاتش به دست دیگران بیفتد. پس نتیجه می شود که اعتراضات در حد گفته های رسانه ای محدود می شود و در اجرا بکار نمی آید.

 

سپهر سلیمی:  از هر کسی در مورد مشکلات محیط زیست ایران سوال کنیم از آلودگی ایجاد شده توسط صنایع، نابودی منابع آبی و انقراض گونه های جانوری نظیر یوزپلنگ و پلنگ می گوید اما کمتر کسی است  که اشاره ای به روند رو به رشد انقراض گونه های گیاهی کند. حتی شاید بسیاری از حامیان با سابقه محیط زیست در ایران هیچ اطلاعی در مورد گیاهان در حال انقراض نداشته باشند و نامی از آن نشنیده باشند.

دکتر آخانی: شما به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. جالب است که بدانید که 24% فلور ایران بومی و انحصاری ایران است. هر چند ما اطلاع دقیقی از انقراض آنها نداریم، ولی موارد بسیاری از این گیاهان به حدی نادرند که به دلایل تخریب رویشگاه یا منقرض شده اند و یا با سرعت زیاد در مسیر انقراض قرار دارند. من موارد چندی از انقراضهای مهم را به مسئولین و رسانه ها منتقل کردم، ولی هیچ واکنش جدی ندیدم.

اینکه به آنها توجه نمی شود دلایل متعدی دارد:

دلیل اول روانی است. معمولا حیوانات، چون از نظر فیزیولوژیکی و حتی احساسی به انسانها نزدیکترند، از نظر عاطفی مرگ آنها برای انسانها ملموس تر و دردناکتر است.

دلیل دوم حجم تبلیغات وسیع در مورد جانوران بزرگ است. بسیاری از آنهایی که خوراک رسانه ها را تامین می کنند، به خاطر جذابیتهای خبری خیلی بهتر می توانند توجه خواننده را به پلنگ و یوز پلنگ جذب کنند، تا مثلا یک گونه گوَن.

دلیل سوم ساختار تاریخی سازمان محیط زیست ماست که اصولا خود را موظف به حفاظت از گونه های جانوری می داند و حتی قانون هم به این سازمان اجازه دخالت در مورد گونه های گیاهی را نداده است. مثلا اگر کسی درختی را در محدوده پارک ملی قطع کند، این سازمان جنگلها و مراتع است که باید آن فرد را به دادگاه معرفی کند!

کم کاری ما متخصصان گیاهشناس هم دلیل چهارم است. آموزش گیاهشناسی ما آنطور که باید و شاید با مقوله حفاظت و اکولوژی رابطه ی چندانی ندارد. اغلب گیاهشناسان ما دنبال راههای ساده مقاله سازی و یا انتشار کتابهای تقلیدی هستند، به همین دلیل می بینید اکثر مقالات گیاهشناسان ما شده معرفی گونه و یا گزارشات جدید – که در بسیاری از موارد درستی آنها با تردید جدی همراه است.

جالب است بدایند که من هنوز نتوانسته ام همکاران خودم را در دانشگاه تهران قانع کنم درسی به نام تنوع زیستی و زیست شناسی حفاظت را جزء دروس پایه و اجباری رشته های زیست شناسی وارد کنند.  کتابهای درسی مدرسه هم در بدلیل نا آشنایی نویسندگان آنها با گیاهان ایران باعث شده در انتقال مطالب مفید و آموزنده به دانش آموزان موفق نباشند.

دلیل پنجمی هم وجود دارد، که مثل خوره به جان محیط زیست ما افتاده و معلوم نیست بلاخره کی برای آن چاره اندیشیده می شود. آنهم بی رنگ بودن اهمیت و جایگاه محیط طبیعی در سازمان محیط زیست و اشغال پستهای مدیریتی آن با کسانی است که اصلا محیط طبیعی را نمی شناسند. به استثنای دو مورد در زمانهای بسیار کوتاه – زمانی که دکتر اعتماد رئیس موزه تاریخ طبیعی سازمان محیط زیست بود و چند ماهی هم که دکتر کیابی مدیر کل محیط طبیعی بود – دیگر در این سازمان یک زیست شناس به معنای حرفه ای آن نقشی در مدیریت و تصمیم گیریها نداشت. حالا شما چگونه می توانید انتظار داشته باشید مدیران سیاسی بتوانند در این حوزه اهمیت گیاهان را درک کنند و از اکولوژی جانوری چیزی بفهمند. نتیجه این می شود که می افتند توی دامهای پوپولیستی که نمونه آن رسوایی ورود ببر سیبری بود، و این روزها هم بحث شکار و احتمالا چند روز بعد تکثیر یوز پلنگ در باغ وحش!

من چگونه می توانم از مدیرانی که هنوز ارزش تنوع زیستی چند هکتار خاک پردیسان را درک نمی کنند و آنرا داده اند شهرداری تا چند تا مجسمه قوچ و میش پلاستیکی برایشان درست کند، بخواهم برای حفظ گونه های گیاهی هم برنامه ای داشته باشند.

 

سپهر سلیمی:  فرض کنید هیچ تغییری در روند موجود ایجاد نشود. یعنی بی توجهی دولت به محیط زیست با شتاب فعلی ادامه پیدا کند و زور و توان سازمانهای غیردولتی زیست محیطی و کوشندگان زیست محیطی نیز در حد فعلی باقی بماند. در این شرایط چه آینده ای را برای زیست بوم ایران و شهروندان ایرانی تصور می کنید؟

دکتر آخانی:  من به عنوان یک محقق و کنشگر زیست محیطی نمی توانم اینقدر بدبین باشم. تکامل اجتماعی راه خودش را می رود. الان محیط زیست دغدغه همه شده است. شاید هر دو هفته در ایران یک همایش در مورد محیط زیست تشکیل می شود. حتی مخربان محیط زیست هم در این همایشها و نمایشگاهها شرکت جدی دارند و ژست محیط زیستی می گیرند. شاید این گردهمایی ها خیلی نتواند کارآیی داشته باشد، ولی حداقل آن این است که فرهنگ سازی می شود و در آینده حجم مطالبات اجتماعی را بالا می برد. الان مشکلات کلان محیط زیست مانند خشک شدن دریاچه ارومیه و زاینده رود، ریزگردها و آلودگی به حدی عمومی شده که مسئولین چاره ای ندارند در مورد آنها فکر کنند.

زمانی در ایران “سد سازی” آنقدر تقدیس می شد که کمتر کسی حتی جرات می کرد در مورد آن حرف بزند. من در زمان آقای خاتمی نامه ای به ایشان نوشتم، و جالب است که روزنامه همشهری جمله مربوط به سد سازی را سانسور کرد. ولی حالا دهها مقاله در این روزنامه در نقد سد سازی منتشر می شود. الان به راحتی می توان در حضور وزیر نیرو به سیاست سد سازی با سنگین ترین عبارتها تاخت. اینها بستر تغییر را فراهم می کند.

اما اینکه زیست بوم ایران و شهروندان ایرانی چه آینده ای خواهد شد، جای نگرانی جدی دارد. ما در دو قرن اخیر تخریب شدید محیط زیست را در بسیاری از کشورهایی که امروز از مدافعان جدی محیط زیست در سطح جهانی هستند هم داشته ایم. ولی یک تفاوت بزرگ بین این کشورها – که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی هستند- با ایران وجود دارد. اغلب این کشورها در عرضهای جغرافیایی بالاتر قرار دارند و اقلیم مرطوب دارند. احیای زیست بوم در مناطق مرطوب خیلی راحتر است. ولی زیست بومهای مناطق خشک، در صورت نابودی به دلیل پدیده بیابان زایی ممکن است هرگز قابلیت احیا نداشته باشند. ما باید این حساسیت اکوسیستمهای خشک را به جامعه و مدیران توضیح دهیم.

شرایط زندگی شهروندان ایرانی هم بسیار جای نگرانی دارد. آلودگی نه تنها تهران، که کیفیت زندگی را در بسیاری از شهرهای بزرگ بشدت پایین آورده است. البته برای حل آلودگی راههای خیلی ساده وجود دارد، فقط اراده مسئولین را می خواهد، که اجازه دهند درآمدهای نفتی نه صرف صدقه دادن به مردم و حمایت از گروهی خاص ، که صرف بهبود کیفیت و کمیت حمل و نقل عمومی گردد. بخصوص با گسترش سیستم حمل و نقل ریلی بسیاری از مشکلات فعلی قابل حل است. دولت هم باید در مورد کارخانه های آلوده کننده مثلا در شهرهایی مانند اراک، اصفهان و اهواز تصمیم حاکمیتی و جدی بگیرد، یا باید تکنولوژی آنها را اصلاح کند و یا اگر امکان ندارد بدون تعارف آنها را یا تعطیل کند و یا جابجا.

 

سپهر سلیمی:   با یک نگاه کلی به جامعه متوجه می شویم که میزان توجه فارغ التحصیلان دانشگاهی رشته های مرتبط با علوم و منابع طبیعی  به محیط زیست و مشکلات آن در حد مطلوب نیست. حتی گاهاً برخی از فارغ اتحصیلان گرایش های مختلف محیط زیست به ماشینی برای امضای طرح های طبیعت ستیزانه تبدیل شده اند. اصولاً آیا موافق این مساله هستید؟ اگر بله، چرا اینطور است؟ به عنوان یک استاد دانشگاه چه ایرادی در سیستم دانشگاهی ما می بینید که فارغ التحصیلان رشته های طبیعی – با علم از شرایط بد محیط زیست – ولی نسبت به آن بی توجه هستند؟

دکتر آخانی: این گفته شما کاملا بجاست. من می خواهم که حتی پا را کمی فراتر ببرم و بگوبم که تاثیرات مخرب محیط ریست در ایران گاهی توسط افرادی که ذاتا بایستی حافظ محیط زیست باشند بیشتر از آنهایی که شغل و مسئولیتشان ایجاب می کند با محیط زیست سر ستیز داشته باشند، تخریب می شود.

چندی پیش من به یک مورد برخورد کردم که دیدم کسی که عنوان رشته تحصیلی اش طوری است که حتی باید از مردن یک مورچه هم متاثر شود، شغلی در یک دستگاه سد سازی بدست آورده و چنان از سیاستهای توسعه ناپایدار دفاع می کند، که من فکر نمی کنم رئیس آن مجموعه تا این اندازه افراطی با طبیعت سر ستیز داشته باشد! توجیه این رفتار بیمار گونه در جامعه ما یک معما است و بایستی متخصصان جامعه شناسی به آن پاسخ دهند.

اما به نظر من یکی از دلایل ریشه ای سیستم جذب و انتخاب دانشجو در ایران موجب این مشکلات می شود. در ایران معمولا کامپیوتر سازمان سنجش و یا دانشگاه آزاد است که رشته تحصیلی افراد را تعیین می کند، نه صرفا توانایی و علاقه آنها. به دلایلی در کشور ما همیشه مدرک و تحصیل برابر بوده با داشتن رفاه و موقعیت اجتماعی بهتر. هر چه رشته و مدرک تحصیلی بتواند این دو نیاز را بهتر برآورده کند، برای مردم جذابتر است. پزشکی و بعضی رشته های فنی و مهندسی از جذبه های زیادی در ایران برخوردار بوده اند. بسیاری از خانواده ها بچه هایشان را مدرسه می فرستند به امید آنکه روزی دکتر و مهندس شوند. حالا اگر نشدند، برای بسیاری از آنها عقده می شود. به ناچار می آیند در رشته ای مانند زیست شناسی یا کشاورزی، منابع طبیعی و محیط زیست قبول می شوند. چون علاقه درونی ندارند، رشته را نه برای کسب علم و حل مشکلات ایران و جهان که برای حل مشکلات شخصی خود بکار می برند. حتی می روند دکتر هم می شوند، نه برای آنکه متخصص زبده ای در آن رشته شوند بلکه کمبود اجتماعی خود را بر طرف کنند.

بعد هم که مدرک گرفت دنبال راهی می گردد که کمبودهای مادی خود را جبران کند. برای یک زیست شناس و یا متخصص محیط زیست چه راهی برای کسب درآمد بالا وجود دارد؟ مشخص است که ارزیابی زیست محیطی بهترین راه کسب درآمد است. همراه شدن با پروژه های عمرانی برای این افراد سودهای زیادی دارد که حاضر نیستند آن را با هیچ چیز عوض کنند. من در ابتدای خدمت دانشگاهی ام یک کار کوچک ارزیابی (اولین و آخرین آن) انجام دادم، پولی که به من داده شد، 80 برابر حقوق ماهیانه من بود!

نکته دیگر ضعف وطن دوستی و وطن پرستی در جامعه ما است. من اخیرا به یک تحلیل فکر می کنم –نمی دانم درست است یا غلط- اینکه ساختار سنتی زندگی عشایری در جامعه ما تعلق به یک ناحیه جغرافیایی خاص را خیلی ضعیف کرده است. یک فردی که عادت به زندگی عشایری دارد، این خاک نیست که او را به جایی متصل کند، این منابع است که او را به سوی خود می کشاند. همین سفرهای آخر هفته و یا روزهای تعطیل تهرانیها به شمال یادآور رفتار عشایری جامعه در گذشته است. به همین دلیل بخش قابل توجهی از ایرانی ها متاسفانه در طول تاریخ به راحتی ترک وطن می کنند و معمولا حاضر به تحمل سختی و ساختن محل تولد خود نیستند (البته این انتقاد ممکن است به من وارد شود).

کته دیگر ضعف وطن دوستی و وطن پرستی در جامعه ما است. من اخیرا به یک تحلیل فکر می کنم –نمی دانم درست است یا غلط- اینکه ساختار سنتی زندگی عشایری در جامعه ما تعلق به یک ناحیه جغرافیایی خاص را خیلی ضعیف کرده است. یک فردی که عادت به زندگی عشایری دارد، این خاک نیست که او را به جایی متصل کند، این منابع است که او را به سوی خود می کشاند. همین سفرهای آخر هفته و یا روزهای تعطیل تهرانیها به شمال یادآور رفتار عشایری جامعه در گذشته است. به همین دلیل بخش قابل توجهی از ایرانی ها متاسفانه در طول تاریخ به راحتی ترک وطن می کنند و معمولا حاضر به تحمل سختی و ساختن محل تولد خود نیستند (البته این انتقاد ممکن است به من وارد شود).

ببینید بهترین دانشجویان ما دارند هر سال از ایران می روند. درست است که ممکن است شرایط تحقیق و جذب آنها در ایران ایده آل نیست. ولی این دلیل نمی شود. الان در بسیاری از کشورهای پیشرفته هم برای افراد تحصیل کرده شغل مناسب نیست. اگر همه بروند پس چه کسی کشور را بسازد؟ چه کسی شرایط را بهبود ببخشد؟  من شک ندارم همه مهندسان و دکترهایی که زیر طرحهای اینچنینی را امضاء کرده اند، برنامه ای برای ماندن خودشان یا بچه هایشان در ایران ندارند، و گرنه هرگز این کارها را نمی کردند. البته شک هم ندارم که هستند هزاران متخصص ایرانی، دلسوز و با شرافت، که هرگز با سیاستهای توسعه ناپایدار همراه نشده اند، و اگر هم شده اند از روی ناآگاهی بوده است.

 
سپهر سلیمی:  حامیان محیط زیست ادعا می کنند که در صورت مدیریت صحیح این پتانسیل و توانایی در طبیعت ایران وجود دارد که با استفاده از جاذبه های طبیعی و منابع طبیعی کشور را بی نیاز از صنایع مخرب محیط زیست اداره کرد. آیا موافق این مساله هستید؟ اگر توضیح، تجربه و یا تحقیقی دارید بفرمایید.  

دکتر آخانی: تردیدی نیست که ایران کشوری بی همتا در خاورمیانه است، هم از نظر تنوع چشم اندازها و هم از نظر غنای میراث فرهنگی. شاید تنها کشوری که کم و بیش شباهت های زیادی از نظر تنوع آب و هوایی و پوشش گیاهی با ایران داشته باشد، آمریکا است. ولی آمریکا 6 برابر ایران وسعت دارد. از این توانمندی نه تنها استفاده نمی شود، بلکه بسیاری از این سرمایه ها در حال فرسایش و تخریب هستند. داشتن 2500 کیلو متر ساحل با دو طبیعت و اقلیم کاملا متفاوت، دو رشته کوه عظیم و زیبا، حضور جنگلهای باقیمانده دوران سوم که ترکیبی از عناصر معتدله و حاره ای را در خود جای داده، تنوع فوق العاده جانوری – بخصوص پرندگان و پستانداران، صدها تالاب –اگر چه اغلب آنها خشک شده اند- و قرار گرفتن در کریدور جغرافیای شرق و غرب و شمال و جنوب می توانند سالیانه میلیونها گردشگر را از تمام دنیا به خود جلب کند، و وابستگی ما را نه تنها از صنایع آلوده کننده و اغلب مونتاژی به حداقل برساند، بلکه وابستگی اقتصاد بیمار ما را به درآمدهای نفتی به حداقل برساند.

من اخیرا دو سفر به اردن داشتم. شما نمی توانید جاذبه های طبیعی ایران را با اردن مقایسه کنید، ولی نداشتن نفت در این کشور باعث شده با مدیریت درست و باز گذاشتن درهای کشور به روی توریستها، در سال 2010 هشت میلیون توریست را با درآمد 3.5 میلیارد دلار به خود جذب کند. یک میلیارد هم توریست پزشکی داشته است. کشوری به وسعت ایران شاید دهها برابر اردن پتانسیل طبیعی و فرهنگی دارد. جالب است بدانید که جامعه اردن بسیار مذهبی و علیرغم آزادی حجاب برای خانمها، کمتر خانمی در خیابان دیده می شود که بی حجاب یا بد حجاب باشد.

 

سپهر سلیمی:  نقش کوشندگان اجتماعی و کوشندگان زیست محیطی برای برون رفت از شرایط فعلی چیست؟ چه پیشنهادی برای این گروه ها دارید؟

دکتر آخانی: کوشندگان اجتماعی و زیست محیطی طیف های گوناگونی را تشکیل می دهند، ولی عمده آنها که شناخته شده هستند یا در رسانه ها کار می کنند و یا رابطه خوبی با رسانه ها دارند. متاسفانه تعداد آنها آنقدر کم است، که وقتی شما به رسانه ها نگاه می کنید اغلب نامهای تکراری می بینید. این تعداد معدود اگر چه در این سالها کارهای بزرگی کرده اند ولی خیلی نمی توانند کار ساز باشند. مثلا اگر مسئول هوشمندی بیاید و به این چند نفر پستی بدهد، شما دیگر صدای منتقدان را نمی شنوید.

من معتقدم که بایستی تعداد فعالان محیط زیست در همه صنف ها و بخصوص مراکز آموزشی مانند آموزش و پرورش و دانشگاهها افزایش یابد. مثلا در هر مدرسه ای باید چند معلم و دانش آموز فعال باشند که هم در آگاهی رسانی و هم آموزش زیست محیطی کوشا باشند. در دانشگاهها باید در هر دانشکده چند نفر فعال محیط زیست، چه استاد و دانشجو باشند، تا هم در تغییر نگرش آموزش و پژوهش و هم در تغییر رفتار دانشگاهیان و مدیران بسوی حفظ محیط زیست و توسعه پایدار ایفای نقش کنند. حتی می توان این را به دیگر دستگاههای دولتی، پادگانها،مساجد و کارخانه ها هم تعمیم داد.

لذا من پیشنهاد می کنم که یکی از اهداف فعالان محیط زیست بایستی تنوع بخشی به یارگیری در همه اقشار باشند، تا بتوانند به همه خانواده ها نفوذ کنند.

نکته مهم دیگر آموزش مدیران است. در این سالها بیشترین آسیب به محیط زیست توسط طرحهای های دولتی وارد شده است. بسیاری از مدیران دولتی باید با روشهای هوشمندانه آموزش ببینند. یکی از روشها آن است که در همایشهای علمی که دعوت می شوند، به جای آنکه از آنها بخواهند حرفهای تکراری خوشان را بزنند، برایشان سخنرانیهای جذاب، جدی و پر مغز تدارک ببینند تا نقصان آگاهی زیست محیطی آنها جبران شود.

 سپهر سلیمی:  آقای دکتر آخانی، از وقتی که برای این گفتگو گذاشتید سپاسگزارم

Posted in: دسته‌بندی نشده