سدها؛ آب برای کشور، یا نان برای خواص؟! با نگاهی به سد منگل

این مقاله را به خبر آنلاین داده بودم که با کمی تغییر در آن درج شده است. این مطلب، ادامه دارد… .

 چند هفته‌ای بیشتر به روز جهانی تالاب‌ها (سوم فوریه/ 13 بهمن) نمانده است؛ کنوانسیون جهانی حفاظت تالاب‌ها، با نام ایران (شهر رامسر) شناخته می‌شود، اما تمامی تالاب‌های بزرگ ایران یا خشک شده‌اند یا در وضعیت بسیار وخیمی هستند. به جرات می‌توان گفت که اصلی‌ترین عامل موثر در نابودی یا تخریب تالاب‌های ایران، سدها هستند که آب را بر روی این پهنه‌های شگفت‌آور و ارزشمند بسته‌اند یا به کمینه رسانده‌اند. برای مثال، تالاب هورالهویزه با ساخت سد بر رودخانه‌های دجله و فرات و کرخه (در ترکیه و عراق و ایران)؛ تالاب هامون سیستان با ساخت سد بر روی هیرمند (در افغانستان)؛ مجموعه‌ی تالاب‌ها و دریاچه‌ی اورمیه با ساخت چندین سد بر روی رودخانه‌های ورودی به آن دریاچه؛ تالاب گاوخونی با ساخت سد بر روی زاینده‌رود؛ و تالاب جازموریان با ساخت سد بر روی رود جیرفت خشک شده یا آسیب‌های جبران ناپذیر دیده‌اند.

 سد منگل که امروزه با نام سد هراز در دست ساخت است، و یقینا به تالاب‌های مصب این رود آسیب سنگین خواهد زد، مانند بیشتر طرح‌های سدسازی، از چند جنبه اشکال دارد:

 

1- نادیده گرفتن کلیت رودخانه به عنوان یک سامانه که چه به لحاظ زیست‌بومی و چه به لحاظ اجتماعی، از سرچشمه تا مصب، به مجموعه‌ای از جامعه‌های طبیعی و انسانی خدمت می‌رساند.

در مورد سد هراز، مدافعان ساخت آن بارها گفته‌اند که «سالانه میلیاردها مترمکعب آب رودخانه‌ی بزرگ هراز بدون مهار به دریا می‌ریزد»(1). این بدان معنا است که چندین کیلومتر از طول رودخانه که در بالادست سد به زیر آب می‌رود، شامل جنگل و مرتع و تاسیسات پرورش ماهی و معدن‌های شن و ماسه، همچنین چند ده کیلومتر مسیر پایین دست رود که دچار کم‌آبی یا تغییر شدید وضع می‌شود، و سرانجام مصب رودخانه که تلاقی‌گاه آب شیرین و شور و در نتیجه پدیدآورنده‌ی یک زیست‌بوم غنی (محل تخم‌ریزی ماهیان، زیست پرندگان، و…) است، ارزشی ندارد و فقط “مهار” آب مهم است.

دیدگاهی که از ریختن آب رودخانه به دریا به عنوان “هدر رفت” یاد می‌کند، گویا معتقد است که نظام آفرینش، و طبیعت موجود دچار اشکال است و کل آن باید زیر و زبر شود؛ در حالی که انسان (پس از حدود دویست سال که صنعت را کاملا در برابر طبیعت قرار داد) به این نتیجه رسیده که زیست پایدار او، در گروی همزیستی با طبیعت است.

2- اطلاع‌رسانی نادرست درباره‌ی آورد رودخانه و فایده‌های سد؛ سخنان نماینده‌ی آمل، فرماندار آمل، و دیگر مدافعان سد هراز، که بارها گفته‌اند میلیاردها مترمکعب آب رودخانه‌ی “بزرگ” هراز به دریا می ریزد، یک نمونه از صدها موردی است که مدافعان ساخت و ساز، برای توجیه و گرفتن پروژه، با بیش‌برآوردهای خود ذهن مردم را از واقعیت‌ها منحرف می‌کنند. در چند دهه‌ی اخیر، کل آورد سالانه‌ی هراز در حدود یک میلیارد متر مکعب بوده است(2) و رودخانه‌ی هراز، به ویژه پس از ساخت و سد لار، به هیچ وجه یک رودخانه‌ی بزرگ به شمار نمی‌رود. این آورد، با افزایش جمعیت در روستاها و شهرهای بالادست سد، و با اجرای احتمالی طرح‌های دیگر مهار آب در این حوزه (مانند طرح ساخت بند در منطقه‌ی لاسم)، و طرح‌های پرشمار آب معدنی، کم‌تر هم خواهد شد.

فایده رسانی به زمین‌های کشاورزی پایین دست سد در حالی عنوان می‌شود که امروزه هیچ زمین کشاورزی معطل مانده یا اساسا کم‌آبی در پایین دست ساختگاه سد وجود ندارد. آن چه که در آن حوزه ضرورت دارد، اصلاح الگوی مصرف آب و رساندن نسبت محصول کشاورزی / مقدار آب مصرف شده، به حد میانگین‌های جهانی است. انتقال آب از هراز برای مصرف آشامیدنی شهرهای آمل و بابل و فریدونکنار و بابلسر و… که از دیگر فایده‌های سد عنوان می‌شود، دامن زدن به ریخت و پاشی است که هم‌اینک در مصرف بالاتر از الگوی تعیین شده، و هدررفت آب در شبکه‌های آب‌رسانی کشور (حدود سی درصد) به چشم می‌خورد. فایده‌ی دیگر، تولید برق عنوان می‌شود که اساسا در کشوری مانند ایران که ذخیره‌ی گاز بسیار زیاد و پتانسیل کم‌مانند تولید انرژی خورشیدی دارد، و همچنین با توجه به هدررفت شدید برق در شبکه‌های انتقال ایران و بازده پایین نیروگاه‌ها و واحدهای تولیدی ما، هیچ توجیهی ندارد.

3- دامن زدن به اختلاف‌های اجتماعی در منطقه‌؛ ساخت این سد، موجب برهم خوردن سامانه‌ی عرفی استفاده از رودخانه‌ی هراز که در طی قرن‌ها شکل گرفته، خواهد شد. آشکار است که هر گونه برداشت و انتقال آب از این حوزه، سهم آب را در حوزه‌ای دیگر کاهش خواهد داد؛ در حالی که سیاست مدیران بخش آب کشور باید مدیریت درست “مصرف” باشد و نه افزایش “عرضه”. از حدود بیست سال پیش که طرح ساخت سد در نزدیکی‌های شهر آمل مطرح شده، اختلاف نظرهای جدی میان مردم آمل و بابل پدیدار شده است. البته، در این مورد، به جز موضوع سنتی دعوا بر سر آب، موضوع گرفتن بودجه برای منطقه هم دخیل است (در این مورد، در بند 5 بیشتر توضیح خواهم داد).

4- نادیده گرفتن خطر رانش و زمین لرزه و سیل؛ کل دره‌ی هراز، به دلیل کوهستانی بودن و به دلیل فعالیت زیرزمینی کوه آتشفشانی دماوند، به شدت لرزه خیز است، به گونه‌ای که روزانه چند لرزه‌ی دو تا سه ریشتری در منطقه رخ می‌دهد. همچنین، رانش دامنه‌ها یا آمادگی برای رانش، در طول دره‌ی هراز به چشم می‌خورد. ریزش مداوم سنگ به جاده‌ی هراز و رانش‌های زیاد دامنه‌ها به پایین، نشانگان همین وضع است. لرزه‌های منطقه با ساخت سد و وارد شدن فشار ششصد میلیون تنی آب ذخیره شده بر گسل‌ها، افزایش هم خواهد یافت. به علاوه، تخریب پوشش گیاهی حوزه، خطر سیل را در مسیر هراز بسیار افزایش داده است. این مجموعه عامل‌ها، پیش از هر چیز رسوب گذاری در دریاچه‌ی سد را آن قدر افزایش خواهد داد که توجیه اقتصادی آن را زیر سوال می‌برد، و دیگر این که خطر شکست سد و بروز فاجعه‌ای عظیم برای شهر آمل را افزایش خواهد داد.

5- تاثیرپذیری از منافع و رقابت‌های سیاسی- اجتماعی؛ مطالعات سد منگل از سال 1365 و به عنوان چاره‌ای برای مهار آب نشتی از زیر مخزن سد لار آغاز شد. در سال 1367 شرکت مهاب قدس که مجری این مطالعات بود، اعلام کرد که به علت نفوذپذیری یکی از جناحین ساختگاه مورد نظر، پروژه اجرا شدنی نیست. اما، از آن‌جا که به گروه‌هایی از مردم آمل القا شده بود که ساختن سد برای منطقه بسیار سودمند است، و مثلا زمین‌های بیشتری به زیر کشت می‌رود یا مشکلات آب آشامیدنی حل می‌شود، نمایندگان آمل در مجلس، فرماندار، و بعدها، شورای شهر آمل، مصرانه پیگیر ساخت سد شدند. سپس، با ورود مدیران بابل به ماجرا، قضیه به یک زورآزمایی میان مدیران بخش‌های گوناگون استان مازندران بدل شد. در این میان، اختلاف‌های سنتی آملی‌ها و بابلی‌ها به کمک مدیرانی آمد که در کشاکش جذب بودجه برای منطقه‌ی خود و منتفع ساختن شریکان سیاسی- اقتصادی خویش، مدافع سد سازی بودند و به مردم منطقه‌ی خود قول ساختن سد می‌دادند. چنین بود که یک پروژه‌ی جایگزین برای سد منگل مطرح شد: سد بلیران، در دره‌ای در شرق دره‌ی هراز و مشرف به شهر بابل.

Posted in: دسته‌بندی نشده